امشب از اون شباست که بدجوری احساس دلتنگی می کنم خستگی و فاز منفی از همه وجودم میباره، احساس می کنم دیگه از زندگی خسته شدم با اینکه تا خرخره مشروب خوردم و امشب رو با ابولی و کامی رفتیم خوش گذروندیم اما این حس بدجوری به من حاکم شده، حس نمی کردم بعد از اون همه خنده و قهقهه زدن طوری که از خنده زاید احساس سنگ کوب به من دست می داد و نفسم بند می اُومد حالا اینطور احساس غربت و دلتنگی داشته باشم و بعد از این همه مدت حس و حال نوشتن توی...
Subscribe to:
Posts (Atom)