روانی

0 comments
جاي بخیه روی دستش دروغ نیست واقعا این کار رو انجام داده، دوست داره از صبح تا شب حواسش به من باشه، وقتی بیرون میرم مثل دیوونه ها میشه یک شخصیت جدی و افسرده، جنگیدن، گریه و ضجه زدن هر شب اون من رو به هم میریزه، هر شب باید یک بهانه پیدا کنه تا وقتی کنارش هستم اونقدر می خنده که صورتش گل میندازه، اما نمی دونم چه کارش کنم هر شب میره روی اعصابم و خطوط مغزیم رو به هم می پیچه تووی این هفت سال سه بار خودکشی کرده، اصلا باورم نمیشه چطور...
» ادامه مطلب

قربانی

1 comments
نم بارون روی شیشه ماشین سُر می خورد پائین و بیرون تاریک بود، گرم صحبت شده بود از روزهای اوّل انقلاب می گفت، از دهه شصت، از روزی که توی جنگل متوجّه دستی شد که حیوونا از زیر خاک بیرون آورده بودند، چاله ای که با عجله و هراس کنده شده بود، پنج جوان دختر و پسر توی یک ردیف خوابیده و شغال صورت یکی رو خورده بود، از روزی گفت که کمیته توی راه جنگل وقتی یک تن فروش رو همراهشون دید روی ماشین رگبار بست، گفت و گفت تا اینکه رشته کلام رسید به...
» ادامه مطلب