خودزنی دیکتاتور

0 comments
اینجا در این شهر هرگز خورشید طلوع نمی کند، مدتهاست که نور از آسمان مردمانش رفته، گوئی همه یخ بسته اند روابط سرد و بی روح است، اینجا قطب نیست شهر گناهکاران است، جای عاطفه چنان قساوتی حکمفرما شده که سردی اش حتی در بین فرزند و مادر هم احساس می شود، گرگها نیز مدتهاست به این غریزه شان پایان داده اند اما اینجا مردم آماده اند تا در هر فرصتی همدیگر را بدرند، مردم این شهر از سادومازوخیسمی که گرفتارش شده اند لذت می برند نگاه به احکام اعدام...
» ادامه مطلب

ابزار

0 comments
رفتم که بیام مثلا از حسن کلید و رائی که دادم دفاع کنم اما همیشه شاید صورت مسئله برام تغئیر نکنه اما به جوابهای مختلفی می رسم، با این موضوع درگیرم که همه ما وسیله ایم، یک وسیله برای پرتاب بالائی به نقطه بالاتر شاید از اوج خبری نباشه به خاطر اینکه انتها نداریم اما پائین دست یعنی پله برای فرادست، یعنی یک نگاه ابزاری از بالا به پائین  اما این قضیه عکس هم داره یعنی از پائین به بالا، درست که بالائی همیشه از زاویه ابزار به اشخاص...
» ادامه مطلب

روزنه

0 comments
این مدت مثل این بود همه حرفهام تموم شده بود، یک دوره ای اومدم هر چی تونستم گفتم  تا دلم خالی بشه اما نه هیچ چیز انتهائی نداره، بعبارتی اصلا حرف زدن از پایان بیشتر از یک مفهوم انتزاعی نیست، فقط در سطح هر چیزی تموم میشه.  یک وقتائی حرفای آدم انگار تموم میشه، درست مثل زمانی که علی آقا می گفت انگار تف توی دهن طرف خشک شده، انگار دو سر علف رفتی دهنت خشک شده و گیجی، هر کی هر چی بگه تو فقط نیشت تا بناگوش باز میشه. توهمی که...
» ادامه مطلب

بنفش انتخابات

0 comments
چیزی نزدیک به بیست دقیقه بیشتر به آغاز رأی گیری انتخابات داخل کشور باقی نمونده‏، من تصمیم خودم رو گرفتم این بار حتما میرم و رأی میدم‏، این چند روز خیلیها رو متقاعد کردم تا رأیشون رو به نفع آقای روحانی توی صندوق بندازند‏، اگر واقعا تحریم جواب می داد تمام این سالها نتیجه می گرفتیم این اپوزیسیون متوهم خارج نشین رنج این چند سال رو اگر سر سوزنی درک می کردند دست از این یاوه گوئی تحریم بر می داشتند‏، متاسفانه این بیچاره ها هیچ گزینه...
» ادامه مطلب

گردهمائي بنفش

0 comments
امروز دكتر حسن روحاني كانديداي بنفش اصلاح طلبان به گرگان اومده بود و زمان سخنراني جمعيت با شعار موسوي و كروبي  آزاد بايد گردد، دانشجو مي ميرد ذلت نمي پذيرد از ايشون و همراهانش استقبال كرد فيلم بخشي از سخنراني آقاي دكتر روحاني و شعارهاي جوانان گرگاني  ...
» ادامه مطلب

علف استبداد

0 comments
مدتی هست که نیومدم، آخرین نفسهام بود از اون روزها به بعد یک مرده متحرک بیشتر نیستم وقتی هدفت رو گم کنی مردی، بقیه عمر بی جهت سرگردانی،  شرایط هر روز سختتر میشه، با اومدن هاشمی و به امید باز شدن گره بازار و اقتصاد همه خوشحال شده بودیم البته یکبار دیگه هم از رد شدن هاشمی در انتخابات مجلس شادی و خوشحالی کرده بودیم، در واقع این مرد پتانسیل زیادی برای خوشحال کردن مردم داره اما این بار فرق می کرد واقعا همه به تنگ اومدن و با امید...
» ادامه مطلب

روانی

0 comments
جاي بخیه روی دستش دروغ نیست واقعا این کار رو انجام داده، دوست داره از صبح تا شب حواسش به من باشه، وقتی بیرون میرم مثل دیوونه ها میشه یک شخصیت جدی و افسرده، جنگیدن، گریه و ضجه زدن هر شب اون من رو به هم میریزه، هر شب باید یک بهانه پیدا کنه تا وقتی کنارش هستم اونقدر می خنده که صورتش گل میندازه، اما نمی دونم چه کارش کنم هر شب میره روی اعصابم و خطوط مغزیم رو به هم می پیچه تووی این هفت سال سه بار خودکشی کرده، اصلا باورم نمیشه چطور...
» ادامه مطلب

قربانی

1 comments
نم بارون روی شیشه ماشین سُر می خورد پائین و بیرون تاریک بود، گرم صحبت شده بود از روزهای اوّل انقلاب می گفت، از دهه شصت، از روزی که توی جنگل متوجّه دستی شد که حیوونا از زیر خاک بیرون آورده بودند، چاله ای که با عجله و هراس کنده شده بود، پنج جوان دختر و پسر توی یک ردیف خوابیده و شغال صورت یکی رو خورده بود، از روزی گفت که کمیته توی راه جنگل وقتی یک تن فروش رو همراهشون دید روی ماشین رگبار بست، گفت و گفت تا اینکه رشته کلام رسید به...
» ادامه مطلب

جنون

0 comments
مست و مدهوش  افتادم تووی رختخوابم خواستم زار بزنم بی فایده بود در این ساعت شب با این کار  فقط ریده بودم به حال مستیم، فراموش کردم اما بازیهای باخته گذشته دست بردار نیست، وقتی مست می کنی با خودت صادقانه تر از همیشه ای، موزیک نرم و غمناکی می گذاری کذشته فروریخته خودت رو دوباره آوار می کنی روی سرت، مشروب به جای تسکین خود درد می شود،  با همه این حرفها حال خوبی ست در این نیمه های شب کمی با خودت رو راست باشی به خودم...
» ادامه مطلب

قی

0 comments
چیزی اینجا مثل سوزن توی گوشم ناله می کند، موتورهد نه نه! این صدای یکنواخت دارد خوابم را مختل می کند.  نه بعد از آخرین شات سیگارم را بر می دارم نفسم بوی الکل گرفته، عاروق که می زنم می خواهم تمام گذشته ام را بالا بیاورم بوی عرق کشمش درون بینی ام تندی می کند. هنوز صدا آزارم می دهد؛ بیدار شو پسر! وکیل بند اومد!! بی توجه می خوابم هیچ چیز برایم اهمیتی ندارد بگذار هر چه می خواهد بشود، روی تخت غلت می زنم جای چیزی خالی است چرا! کجا...
» ادامه مطلب

پاپیون

0 comments
 شاید هیچ فیلمی به اندازه پاپیون ساخته شافنر برای من تا این حد جذابیت نداشته است، موسیقی متن فیلم تنها در ساز وحشت می دمد و احساس پوچی را به بیننده منتقل می کند، بازی بی نظیر استیو مک کوئین در سلول انفرادی تاریک و سرد زندان نمادی است از انسان رها شده در دالانهای تاریک و سرد زندگی، پاپیون  دربرابر تمام موانع پیش روی  و با وجود...
» ادامه مطلب

نفس

0 comments
این روزها اونقدر اخلاقم سگی هست که راحت می تونم پاچه بگیرم، خیلی اساسی دچار مشکل شدم و عین بز دور خودم می چرخم. این اجتماعی شدن انسان دیگه چه دردی بود که بهش تحمیل شد, انسان نیاز پیدا کرد و از وقتی بقیه متوجه این ضعف شدن خواستن افسارت رو بگیرن. نیاز به یک هم نفس آدم رو تا هر جائی با خودش می کشونه که هم نفس یکی میشه سیگار، علف، تریاک.....و از آتیشش کام می گیره،  یکی هم نفس به نفس پیک می زنه  نمی دونم چطور سمیه پیداش...
» ادامه مطلب

اسکیزوفرنی و عدالت اجتماعی

0 comments
رابطه اسکیزوفرنی و فاصله طبقاتی بر پایه تحقیقی که به تازگی توسط دانشگاه کمبردیج با همکاری دانشگاه کوئین مری لندن انجام شده رشد سریع اسکیزوفرنی در نواحی شهری با افزایش محرومیتها، تراکم جمعیت وبالا گرفتن نابرابری میان ساکنین شهرها مرتبط است. این تحقیق اخیرا در مجله پژوهشی اسکیزوفرنی منتشر شده است دکتر جیمز کرکبراید سرمحقق از دانشگاه کمبریدج می گوید: با وجود آنکه ما از رشد بالای اسکیزوفرنی در جوامع شهری آگاهیم اماعلت آن...
» ادامه مطلب

جنگ

0 comments
زندگی جنگ نابرابریهاست، بخور تا خورده نشی، هیچ قطاری توی ایستگاه تا ابد منتظر مسافرش نمی ایسته، احمقها نشستن در انتظار معجزه، توی زندانی که همه نگهبان هم شدن، فرزند در انتظار مرگ پدر هر لحظه به ساعتش نگاه می کنه از گذشت زمان کلافه ایم، زمان برای هیچ کس صبر نمی کنه، توقف زمان یعنی ایستگاه آخر من و تو، حالا از اینجا باید مرگ رو لمس کنیم، هیچ حسی نداره حتی حس آزادی که در زمان زندگی به اون فکر می کردیم چند روز پیش یک متنی از اراجیف...
» ادامه مطلب

ملهم

0 comments
تصور چهره رنگ پریده و پوست کبود صورت جز نشان از مرگ نیست، شمایلی که خون دیگر در آن جریان ندارد و از حرکت ایستاده، اندیشه مرگ آدمی را تا مرز جنون می برد، شاید رهائی از همه وابستگیها تعبیر خوبی باشد اما جدائی از این همه دلبستگی تعبیر تلخی است که به همه تلخیهای زندگی می چربد، امید و آرزو گریبانمان را در اولین و کوتاهترین تلاقی دم و بازدم می گیرد آنطور که تمام آرزوها و صفحات خیال به آهنگی غمناک از مقابل دیدگانمان می گذرد و حسرت تمام...
» ادامه مطلب

انزجار

0 comments
از سوزش بینی از خواب پریدم فین می کنم توی تاریکی یک لکه سیاه بزرگ وسط دستمال کاغذی دیده میشه، گرفتم زیر نور مانیتور، بوی خون رو توی بینی و مزش رو تو دهنم حس می کنم، یک جورائی عادت کردم نمی دونم چیه اما تا به حال هم تمایلی نداشتم    آنچه که از آن ابراز تنفر کنی در دل تمنّا می کنی، تنفر این فرزند نامشروع ترس بیان اون چیزائی که انسان رغبت داره اما به خاطر باورهاش جسارت دست اندازی به اونها رو به خودش نمی ده، بعبارتی بازدارنده...
» ادامه مطلب

ارابه مرگ

0 comments
آسمان مریض و گرگ ومیش صبح بغضش را فروخورده، هر چه در این ماه از کار زمین ارباب جمع کرده بود با خودش آورده،  غلغله درونش زمانی برای تامل در مورد این تکه های سربی باقی نگذاشته. شق و رق با هیبت درشتش گوشه ای آرام خوابیده بود. اینجا مردی نیست، نباید باشد درد شانه هایش را فراموش کرده، میان گریه های خشکیده اش گم شده، مردی از پشت مانند سگی  که از اربابش فرمان گرفته بو می کشد جائی خیس نشود نم نکشد، اینجا کسی گریه نمی کند،...
» ادامه مطلب

دیکتاتور

0 comments
چند روز گذشته و دیگه امتحانی باقی نمونده، هر شب با خودم کلمات رو سبک سنگین می کنم، روی یک موضوع جدید زوم می کنم، باز رغبت به نوشتن ندارم. گاهی مثل جنگ داخلی نیمه های مغز هم دیگه رو فتح می کنند، یک روز سیگار حال می ده یک روز اینجا نوشتن یک روزم سگ دو زدن واسه پنج شاهی، اینم شده عاقبت تربیت مزاج اروتیک ما، آخرش هم نتیجه می گیرم اینطور آدما از بقیه هوسبازترن و توی حالت حاد اسمشون رو میشه گذاشت هرزه امشب اول از همه خواستم نوشته...
» ادامه مطلب