
تنها چیزی که ما نمی شناسیم غایت نهائی است که بی جهت به دنبال آن در دنیای پیرامون مان می گردیم و عهد بسته ایم با دانش و منطق جواب همه چیز را پیدا کنیم، به دنبال قواعد حتمی زندگی درون کتابها گمشده ایم، گویا قرار نیست جریان اتفاقی زندگی را باور کنیم
این که تنها وارد بازی شده ایم که قوانین نانوشته و پیش بینی نشده خودش را دارد جائی که هر کس باید مانند پاپیون در پوسته نقش خودش قرار بگیرد و در امتداد زندگی به دنبال هدفی باشد که نمایش زندگی به او تحمیل می کند، پاپیون حتی در جزیره دور افتاده تنهائی اش در کنار تنها همراهش و یک بز و چند حیوان دیگر دست از خواسته اش بر نمی دارد و دل به دریائی می زند که همه ما می دانیم به مرگ ختم می شود و شاید تنها درصد ناچیزی را برای پایان خوش آن بتوان در نظر گرفت، با این وجود او نقش خودش را بازی می کند و تا انتها هدفش را رها نمی کند و هر روز از پرتگاه زندگی به روشنائی آفتاب که تنها نشانه امید اوست خیره می شود تا آنکه در نهایت دل به دریا می زند
او نقشش را بخوبی فهمیده بود و برای آنچه که همه ما گمان می کنیم حقمان است تا پایان فیلم جنگید، زندگی فیلمی است که هر روز ما در سکانسهای ناخواسته آن نقش آفرینی می کنیم و تنها امید بازیگران را از یکدیگر متمایز می کند هنگامی که یکی در جزیره و سیم خارداری که به دورش کشیده شده می ماند و دیگری برای آنچه که با تمام وجود طلب می کند دیوانه وار می جنگد
زندگی فریبی بیش نیست
Hey Basterds I'm still here
0 comments:
Post a Comment