خودزنی دیکتاتور

0 comments
اینجا در این شهر هرگز خورشید طلوع نمی کند، مدتهاست که نور از آسمان مردمانش رفته، گوئی همه یخ بسته اند روابط سرد و بی روح است، اینجا قطب نیست شهر گناهکاران است، جای عاطفه چنان قساوتی حکمفرما شده که سردی اش حتی در بین فرزند و مادر هم احساس می شود، گرگها نیز مدتهاست به این غریزه شان پایان داده اند اما اینجا مردم آماده اند تا در هر فرصتی همدیگر را بدرند، مردم این شهر از سادومازوخیسمی که گرفتارش شده اند لذت می برند
نگاه به احکام اعدام و قطع ید چیزی شبیه به خودزنی هر حکومتی ست، از قانونگذار تا مجری حکم و مجرم همه در عذابی  خودساخته گرفتارند، قتل روشنفکران و مردمان نخبه و فرهیخته درست همانند برداشتن چاقو , کندن گوشت و پوست خویش است، و از میان برداشتن مجرمین همچون گذاشتن آتش بر روی زخم، زخمی که تا ابد باقی خواهد ماند
کاش می اندیشیدند که مردم تنها رکن اساسی حکومت اند، و بقای هر حکومتی در گرو حفظ این ستون اصلی جامعه است، حکومتی که تیغ برداشته و به جان مردمانش هراس افکنده دیری نخواهد پائید که از هم پاشیده و نابود شود
حکومتی که خودش را مقابل مردمش قرار داده به حریم خصوصی و سلایق آنها وارد می شود تنها کدورت و تصویری ناشایست در  دل این مردم باقی خواهد گذاشت، در غیر این صورت باید انتظار جامعه دلمرده ای را کشید که در آن خلاقیت مرده، یک جامعه بیمار و عصبی که در فقر فکری و اعتیاد به زشتیها دست و پا می زند

» ادامه مطلب