ایران قدرت خاورمیانه

0 comments
باور این موضوع کمی دشوار و دور از ذهن به نظر می رسد ایران همزمان در سه جبهه خارجی جنگ حضور لجستیکی دارد از حزب الله و حماس حمایت می کند و با وجود مشکلات اقتصادی و همزمان با کاهش قیمت نفت بر اوضاع داخلی کشور و مخالفین کنترل کامل دارد. در این صورت باید به نظام تحریمها شک کرد و یا اینکه نباید قدرت ایران را در منطقه دست کم گرفت. 
اگر واقعا جمهوری اسلامی دارای چنین توانائی  است که در چندین عرصه مشغول جنگ و کنترل اوضاع داخلی باشد تعجبی نیست که محمد جواد و عباس ننه و حسین فری با رفقا قبل از 31 مارس زیر میز مذاکرات زده و کافه لوزان را به هم بریزند
به نظر این مسئله بیشتر به بزرگنمائی عربستان برای دشمنی بیشتر با ایران باز می گردد در حقیقت عربستان سعودی و آل سعود را باید همان برادرخوانده نتانیاهو و حزب لیکود اسرائیل دانست که قصد ایجاد ایران هراسی در منطقه و خاورمیانه را دارند و به همراه شرکاء مصری و تُرک از فرزندان ناخلفشان در داعش و القاعده برای گسترش سلفی گری و کوبیدن پرچم اسلام سنی آل سعود عثمانی حمایت می کنند
با این وجود ایران از چنین توانائی برخوردار نیست و چاره ای ندارد جز اینکه در یکی از این جبهه ها کوتاه بیاید و بهترین راه حل برای ایران این است که زودتر در جبهه هسته ای به توافق برسد تا از فشار تحریمها بر اقتصاد کشور کاسته شود هر چند  برداشتن تحریمها به گفته سران مذاکرات نیاز به زمان دارد.و من و شما می دانیم که به نفع نظام است تا مردم، برای آنهائی خوب است که می خواهند سرمایه های مملکت را خرج کشت و کشتار عراق و یمن و سوریه و لبنان کنند 
» ادامه مطلب

خود منفی

0 comments
به باوری ذات زندگی بر زوال بنا نهاده شده انسان تنها به سوی فنا حرکت می کند هنگامی که قبل از اختراع ساعت و کشف زمان سپیدی مویش را درآئینه آب چشمه ای که هر روز از ان آب می نوشید مشاهده کرد، انسان گاهی آگاهانه و یا بصورت یک عمل غریزی دست به این خودتخریبی می زند بعبارتی با خودش و همه دنیا لج می کند از کودکی که به غذایش لب نمی زند تا انسانی که با سیگار به جسمش آتش می زند همه قصد اعتراض دارند انسانی که نادیده انگاشته می شود، هنگامی که تحقیر شود شکوائیه به وجود خودش می برد تا صدای اعتراضش را به گوش دیگران برساند، کودکی که لج کرده و غذایش را نمی خورد خواسته ای دارد که در مقابل قدرت بزرگترها قادر به برآورده کردن آن نیست پس دست به خودتخریبی می زند با خودمنفی اش به نبرد با قدرت تحقیرکننده بزرگتر می رود به نوعی انتحار می کند تا خواسته اش را بر کرسی بنشاند اگرچه در این نوع اعتراض شاید هیچ نشانه ای از تمنای انسان عاصی نباشد. پس نیاز هست تا اطرافیان ازروی آثار گذشته پی به هدف انسان خودتخریبگر ببرند
اعتراضات مدنی و اعتصابات را باید در زمره همین خودمنفی قرار داد، انسان به قصد اعتراض از منافعش می گذرد خودش را نابود می کند تا شاید به هدفش برسد که این هدف ممکن است به نابودی جبهه مقابل نیز منجر شود، به همین دلیل برای این سبک از مبارزه ذاتی انسان باید حد و مرزی میان عقلانیت و جنون قائل بود و یک بمبگذار انتحاری را با  یک زندانی سیاسی که در اعتصاب غذا به سر می برد در کنار هم قرار نداد هر چند در هیچ کدام نمی توان یک منطق درست و حسابی سراغ گرفت اما همین که اهداف و نتایج می تواند متفاوت باشد باید این دو را از همدیگر تمیز داد.
» ادامه مطلب

جنگ فرسایشی

0 comments
نمی دانم چند کشور را می توان سراغ گرفت که همزمان در چند جبهه خارجی در حال جنگ و نزاع باشند و همزمان فضای ارعاب و سرکوب را در داخل جامعه حاکم کنند بطوری که کنترل امور را کاملا در دست داشته باشند، حکومت اسلامی در سه جبهه سوریه، عراق و یمن در حال جنگ است و از طرفی هم درگیر مسئله هسته ای و تحریمها که خود عامل رکود اقتصادی است که باید کاهش قیمت نفت در بازار جهانی را هم به این رکود اضافه کرد، مخالفین حکومت و ناراضیان هم کمنیستند و بخش اعظمی از جامعه ایرانی را شامل می شوند، با این حال حکومت ایران از چنین توانائی برخوردار است به آنها باید لقب اساتید جنگ فرسایشی داد، به خوبی در طی زمان همه چیز را نابود می کنند. باید نشست و تماشا کرد که چطور در عرصه خارجی عمل می کنند آیا در مقابل عربستان و متحدینش بر سر مسئله یمن کوتاه می آیند. آیا کشوری که تا این حد تحت فشار تحریمهای نظامی و اقتصادی باشد می تواند در چندین جبهه داخلی مشغول نبرد باشد به نظر نمی رسد تحریمها تاثیر داشته باشند. در این صورت حکومت باید بر سر مسئله هسته ای کوتاه آمده تا بتواند در جبهه های دیگر موفق باشد اما از طرفی مسئله هسته ای مانند سوپاپ اطمینان برای فشار به نیروی مقابل در میادین دیگر جنگهای خارجی است.
با همه آنچه که گفته شد جمع زیادی از مردم ایران مانند من روز تغئیر این حکومت جلاد را انتظار می کشند، از هر راهی وارد می شویم اما این حکومت است که محکمتر از قبل ایستاده و مخالفین را تک تک کنار می گذارد و بخوبی نشان داده که در این راه حتی برای نزدیکتر کسانش هم ارفاقی قائل نمی شود. شعار آنها این است حفظ نظام به هر قیمتی، از ما باش و با ما باش هر جنایتی مجاز است جز اینکه پایت را از گلیم بیرون بگذاری و موی دماغ ما بشوی، می توانی خاوری باشی یا موسوی و کروبی انتخاب با خودت است حتی می توانی مرتضوی باشی 
همانطور که گفتم آنها اساتید جنگهای فرسایشی هستند، مثلا در مورد مخالفین داخلی خوب می دانند که چطور گروه ناراضیان را درگیر مسائل جزئی مثل فیلترینگ، حجاب اجباری، جمع آوری ماهواره، پارازیت و.........کنند در تمام مدت شما مشغول به مبارزه با موانع سطحی شده ای، بحث مبارزه با حجاب خوب است مثلا کار مسیح علینژاد خوب بود او با دادن آدرس اشتباهی حکومت را به چاله ای می اندازد که خودش کنده است، در ابتدا تندروها بازی خوردند اما آچمز نشدند احمقها درون حلقه افتادند اما مسئله حجاب مسئله اصلی زنان ایران نیست من و شما همه می دانیم که حکومت هیچ وقت تا زمان حضور سایه شومش بر سر این آب و خاک در این زمینه کوتاه نمی آید و چنین اجازه ای به هیچ کس نخواهد داد، این همان جنگ فرسایشی حکومت است که شما را درگیر یک تار مو می کند، مشغول فیلترشکن می شوید، سالهای عمرتان صرف پرداختن به عقده های جنسی فروخورده  دوران نوجوانی تان می شود و بسیاری از این مسائل پیش پا افتاده در حالی کد صحیح مبارزه با حکومت آگاهی است پاشنه آشیل دیکتاتوری مذهبی اینجاست مردم به جای اینکه سرگرم مسائل فرسایشی بشوند باید به سطحی از آگاهی برسند که دیگر دیکتاتوری تبدیل به اقلیت ناچیز شود در این زمان می توانند آگاهانه آنها را کنار بزنند جای اینکه در صفوف نمایش اعدام شرکت کنند و یا همکار دیکتاتور در سرکوب و ارعاب باشند در کنار هم قرار بگیرند، از صفات دیکتاتور است که مردم را روبروی هم قرار دهد، وقتی کسی نقش جلاد را به خود نگیرد وقتی همه اسلحه را زمین بگذارند دیکتاتوری خود بخود نابود می شود.

» ادامه مطلب

مینیمال

0 comments
اولین بار بود که مطلبی در مورد مینیمالیستها می خوندم، باورم نمی شد که این یک سبک زندگی باشه که برای خودش تعریف و قاعده در دنیای رقابتی مدرن داره، برای تمام این سالها زندگی به سبک مینیمالیستی رو تجربه می کردم در حالی که اطلاع نداشتم. ممکن این شیوه زندگی برای یک عده نوعی تحول باشه اما برای یکی مثل من درست بخشی از وجودم بوده بعبارتی گوشت و استخونم شده از ابتدائی که دست چپ و راستم رو شناختم، حالا هم هر چی نگاه می کنم هیچ مایتعلقی ندارم که بخوام بهش وابستگی داشته باشم، و یا بخشی اضافی تووی زندگیم که فضا فیزیکی اشغال کنه، من موندم یک لب تاپ با چند دست لباس حتی از اسمارت فون هم تا اطلاع ثانوی خبری نیست چون واقعا روی این موضوع اعتقاد دارم که اصولا باید یک کالای درست و به جا انتخاب کرد، به شیوه درآمدزائی خودم هم نگاه می کنم فقط شکل تفریح داره ومثل زنجیر یک جا زمین گیرم نکرده. این اتول قراضه و اون حسابهای بانکی هیچ کدوم مال خودم نیست فکر می کنم اینا همه یعنی یک زندگی جمع و جور با کمترین وابستگی و وسیله اضافی. همه اینا رو گفتم اما با تجربه ای که از این شیوه زندگی دارم فقط می تونم بگم انسان رو با خودش به انزوا می کشه و از اجتماع دور می کنه باید به این مثل ایمان آورد خواهی نشوی رسوا.....با این حال وقتی در مورد زندگی مینیمالیستی می خوندم متوجه شدم اونها کلا دوستان اندکی و روابط محدودی دارند. بخشی اعظمی از وسائلی که انسان ازشون نگهداری می کنه به دیگران مربوط میشه از اونجائی که ما میل به دیده شدن داریم محیط خودمون رو پر می کنیم از این اشیاء کمتر کاربردی، بخصوص در زندگی ایرانی خونه که پر شده از ظرف و ظروف اضافی
شاید زندگی مینیمالیستی تنها به اندازه یک تحول نیست بلکه نیاز به یک میل درونگرائی داره تا انسان بتونه با وابستگی کمتر زندگی کنه و بیشتر به خودش بپردازه 
» ادامه مطلب

اکبر گرگ

0 comments
اکبر دوباره به صحنه آمد، اما یک شکست رو بعد از یک پیروزی نصف و نیمه بعد از انتخاب روحانی تجربه کرد، ساده لوحانه است اگر تصور کنیم بین اکبر و دیکتاتور هیچ مشکلی اساسی نیست. حالا دعوا سر لحاف ملّا یا حق مردم فرقی نمی کنه. رقابت بین اکبر و دیکتاتور روشنتر از قبل شده، حلقه دور دیکتاتور کوچکتر و تنگتر از قبل به نظر می رسه نیروهای وابسته به اکبر به نوبت از دایره قدرت حذف شدند اما اکبر مهره ای نیست که خامنه ای به راحتی قادر به حذفش باشه مهره اصلی این صفحه شطرنج نقض وزیر رو داره و مثل یک گرگ زخمی کنار در انتظار فرصت نشسته و با یک چشم بسته و باز بازی رو تماشا می کنه به امید یک خطا از دیکتاور، اکبر شخصیتی نیست که به راحتی تن به شکست بده و از بازی کنار گذاشته بشه اون قواعد بازی رو خوب می شناسه، اما دیکتاتور هم تجربه نشاندنش بر روی صندلی قدرت رو فراموش نکرده، خوب یادش هست که چطور سر یادگار امام امت رو بعد از مرگش زیر آب کردند حالا باید قبل از خدشه دار شدن پروستات مبارکش حتما برای میراث بعد از خودش تمهیدی و حیلتی سوار کند، قبل از اینکه اکبر پیش دستی نموده و با اصحاب خودش کرسی خلافت رو فتح کنند. حالا نیروهای اقا به هر طریقی برای از میدان به در کردن اکبر و متعلقاتش از گردونه بازی خدعه می کنند موی دماغش می شوند دختر و پسرش را روانه زندان و اطرافیانش را به حصر می برند اما این گرگ پیر باران دیده با این بادها خم به ابرو هم نخواهد آورد. از سیاستهای انقلاب اسلامی ست که مخالفین و دگر اندیشان را با اذیت و آزار به انزوا ببرد و از آنها یک مبارز منفعل بسازد. الحق که طی این همه سال تا خدودی موفق هم بودند اما خودشان هم می دانند عمر این زماد کوتاست به همین خاطر دست به آینده
نگری زده اند تا به هر شکلی رقیب را با بازی فرسایشی خرد کنند
احتمالا اکبر آس دل را برای موقع اضطراری کنار گذاشته، البته اگر کریم هم تک دل اکبر را نَبُرَد
» ادامه مطلب

فنا

0 comments
رفتم تا نباشم، خودم رو نادیده بگیرم و فنا کنم همه زندگی نداشتم رو، وقتی اینطوری فکر می کنم انگار تصمیم گرفته بودم که همه چیز رو به هیچ حساب کنم و فراموش کنم کی و کجا هستم. ولی خب این تفکر هم او قدر مسخره هست که نخوام بپذیرم من فقط یک فکرم، یک روش که هر چی دست و پا بزنم بازنمی تونم همه چیز رو در اختیار بگیرم و یک دنیا محرک و عوامل دیگه اطرافم رو گرفته. تو هر کاری که کنی وقتی مهارت و تجربه برخورد با این عوامل رو نداشته باشی آخر از همه یک روز سر بلند می کنی و با نگاه به اطرافت متوجه میشی که فقط خودت فنا شدی و تا به حال خودفریبی کردی یعنی از واقعیت نمیشه فرار کرد
حالا من درست شبیه ماهی ام تووی رودخانه زندگی اگر مقاومت کنم و سرم رو بگیر جلو و خلاف جهت آب چشمه بسته برم حتما سرم به سنگ می خوره و فشار آب نابودم می کنه و اگه با جریان آب خودم رو رها کنم معلوم نیست به کدوم نا کجا آباد برسم همیشه رفتن هر دو مسیر معلوم نیست به دلتای اقیانوس یا چشمه ختم بشه
با همه این حرفها باید رفت، وای به حال وقتی که ماهی تووی تنگ باشی. انتهای مسیر برای همه شاید یکی باشه اما 
» ادامه مطلب

گریز

0 comments
گاهی خطر را بیخ گوشم حس می کنم، آنجا وسط خیابان میان پیچ و تاب کوچه ها، درون ماشین یا پشت این در، همین درهای بسته  که جلسات محرمانه بین من و دنیای مجازی با کبوتران برگزار می شود، حتما اینجا کارهای شاق انجام دهیم پایه های حکومت الهی را سست کنیم تا بعدا بنیانش را فرو بریزیم، خود آقای الهی هم می داند باید بنده اینها باشد وگرنه کاری از پیش نخواهد برد
اما همیشه بخت همین قدر یار نیست گاهی خطر می آید کون مبارکش را می گذارد وسط خانه تا خانه خراب شوی آن وقت دیگر دَمت را روی کولت می گذاری می روی تا مثل مرده ای متحرک زندگی کنی، از زبان مردمی که فقط زخمه می زند می گریزی اما هر چه بیشتر تلاش می کنی تا از این خود قدیمی فرار کنی فایده ای ندارد، یقینا محکمتر گریبانت را می گیرد، یکی یکی مثل آئینه هر روز صبح می آیند سراغت، خوب تو کیستی؟ من؟!! من آن روزهای سختی و خوشی تواَم، وقتی که وسط خیابان کیف نداشته مدرسه ات را تاب می دادی، وقتی که مثلا کمی شاد بودی میان کوچه پس کوچه ها و دالانهای کاهگلی غیب می شدی وقتی که همه چیز بوی غربت می داد، زندگی تو را با خودش می خورد روزهای تنهائی کوچه خاکیهاو صدای اذان از مناره مسجد جامع و بوی نعنا داغ و ......نه باورش سخت است که یکباره وقتی می خواهی یک جریان سیال باشی میراث حواس به جای مانده دوران کودکی تو را دام می اندازد، حالا این سمپاتی تو را از هزاران فرسخ دورتر به جائی می کشاند که همه جریانات حال در گذشته متوقف می شوند
حالا همه چیز اینجاست احساس گریز به سوی خود از همه راهها که به خود ختم می شود 
احساس یک پسر دبیرستانی را دارم که منتظر کسی گوشه خیابان ایستاده و خیالبافی می کند 
» ادامه مطلب