تعلق

0 comments
قصد می کنم تا یکی باشم، با هر زحمتی خودم را نزدیک می کنم، احساس بی تعلقی محکم در آغوشم گرفته، مثل احمقی که از دنیای دیگری آمده باشد در میان این همه احساس غریبی می کنم، مثل پرستوی توماس هاردی در این زمستان عمر از قافله جا مانده ام 
 در طب و سوز پیشرفت انسانی یخ زده ام، از دغدغه نان، نابرابری و دست اندازیهای انسان سرم آماس می کند انگار از بچه تخم جنّی آبستن است، دست درازی می کند از هر میوه ای می خواهد بردارد، گوشهایم سوت می کشند از یاد می برم کجا ایستاده ام بچه فرمان را در دستانش گرفته جهت می دهد اما نمی شود، نه، احساس بی تعلقی می کنم؛ خلقم می گیرد، اینجا عصیان شده وقت پرواز است وقت کوچ، دنبال چیزی می گردم سرگردانم، نمی دانم آخرین بار کجا گذاشتمش...گمشده ام کجاست ....نمی دانم چه می خواستم مات و مبهوت روزها را شب می کنم اما هنوز احساس تعلقی ندارم. پیدایش کردم اینجا میان کتابها، بسته تیغ اینجاست، سیگار واپسین حال و هوای خاصی دارد، ...راستی فندکم کو؟!!  بغضی گلویم را می فشارد، صدای هق هق بچه گوشم را کر می کند، سوت می کشد
» ادامه مطلب

کودک

0 comments
خودم هم نفهمیدم. هر چه گفت ناشی، ناواردی به کتم نرفت. وقتی شروع کردم مثل این بود که سالها تمامی فاحشه خانه های عالم را یک نفس سر زده ام، صدای ناله اش عطشم را بیشتر می کرد، بوی تند عرق و ترشحات لزجی که هر لحظه بیشتر بیرون می زد حالم را دگرگون کرد. نمی دانم از کجا این مخیّله قوی سلولهای وجودم را در نوردید که برای اوّلین مرتبه از هر استادی زبردست تر بودم. تصاویر ذهنی ناخواسته این روزها از قبل شدّت بیشتری گرفته، کافی است فکری جرقه بزند قبل از انجامش تصاویر شعله می گیرند دیوانه ام می کنند طوری که دیگر نیازی به انجامش نیست
این ایماجهای پیش ساخته قدیمی و نو بر آمده از مغزم حتی موقع خواندن هم دست بردار نیستند، متنی را که می خوانم ناخودآگاه کلماتی به درون خطوط و دیگر کلمات می جهند که حتی به آن شکل و معنی می دهند، اگر همزمان به عقب باز نگردم حتی متوجه این کلمات ناخواسته که در متن قرار داده ام نخواهم شد
نمی دانم نامش را چه باید بگذارم اما در هر حال این مغز بازیگوش روزها و ساعتهای عمرم را چه در خواب و چه در بیداری به سخره گرفته و ناخودآگاه دچار پرش و تصویر سازی غیر ارادی می شود
این روزها کودک درونم دچار بیش فعالی شده است 

تنها چیزی که آرامم می کند رد کردن دانه های سیاه تسبیح فروردین از زیر انگشتانم است، هر چند متناقض


» ادامه مطلب