لحظات احمقانه

0 comments
یک زندگی سردرگم که معنی پیدا نمی کنه، با خودم به تکاپو افتادم واقعا چه زندگی عجیب و غریبی دارم گاهی خودم هم نمی فهمم دارم چه کار می کنم یا کلا چه غلطی می کنم، یک زندگی در لحظه شاید درست تر باشه، مدتی هست افتادم دنبال کبوتر معلوم نیست در حال پر کردن کدوم جای خالی تووی پازل زندگیم هستم، شاید یک خلاء و تمنای باقی مانده از دوران کودکی، تمام مدت این پرنده آسمانی رو کنار خودم نگهداری می کردم همیشه با یک جانور هم خو می شدم اما این موجود رویائی هیچ وقت از ذهنم بیرون نرفت
خب حالا یک مدتی هست یک وبلاگ کبوترپرانی درست کردم و کمتر به اینجا سر می زنم، احساس خوبی دارم وقتی صبح زود برای پرواز دادن کبوترها از خواب بیدار میشم. قبل از این همیشه تا لنگ ظهر کپیده بودم و بسته سیگارم ته جیبم بود، اما از وقتی که دوباره این تمنا رو در واقعیت دنبال می کنم همه اینها رو فراموش کردم و اصلا نفهمیدم از کی دیگه سیگار نمی کشم
اینها برای من یک مزیت بزرگ به حساب میاد مهم نیست دیگران چه فکری راجع به کبوتربازی می کنند، مهم این که سعی کردم به صورت حرفه ای و مثل یک عشقباز واقعی با کبوتر اُنس بگیرم
حالا فکر می کنم اصلا من دارم چه کار می کنم این خلاف جهت آب رفتن گاهی فکرم رو سخت به خودش مشغول می کنه و یک حس دوگانگی محصول جامعه سنتی و خرافاتی در اولین لحظه پر از شور شوق من در کنار کبوتران پر انرژی و آماده پرواز یقه ام رو می گیره و دلش می خواد تا همه این لذت رو تبدیل به زهرمار کنه
ما با چه چیزی می جنگیم اصلا باید جنگید و یا اینکه کنار اومد با این احساسات بازدارنده، آیا انسانی که در حال رفتن به قعقعراست باید خودش را رها کرده و از موقعیتی که از آن لذت می برد تا لحظه آخر استفاده کند یا اینکه مدام با تفکر احساس نابودی تمامی لحظات حالش را به لجن بکشد و حال و آینده همه را نابود کند، تفکرات سرزنشگر تنها لحظات زندگی انسان را نابود می کنند و او را به آینده ای وعده می دهند که مشخص نیست آیا ممکن است یا خیر و اگر هست از این زمان آرامش و آسایشی بیشتری انتظارت را می کشد؟
همه چیز احمقانه نمود می کند خیام را مرور می کنم و قرار می گذارم تا دمی خوش باشم و به این عهدی که بسته ام پایبند باقی بمانم
در هر حال انسان آرامش ذهنی و جسمی را دنبال می کند و یک تفکر بی دغدغه بهتر از همه اینهاست

کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش
» ادامه مطلب