Blues

0 comments
This is a video of the best scene of ''Black snake moan" , playin guitar and dancin in a cafe while a blues song is performin

Whoa! Yeah!
This here a song from back in the day
Nineteen hundred and sixty-two
My woman put my black ass
out in the cold
I said, "Baby, why you leaving?"
She said, "Our love done gone cold"
Well, I waded through water
and I waded through mud
Till I come to this place
they call the Bucket of Blood
You know, that bartender
give me a dirty look and a dirty glass
I said, "Say, motherfucker!
Do you know who I am?"
He said, "Hell no, nigger!
I don't give a goddamn!"
I reached down in my pocket
and pulled out my shiny .44
Shot that motherfucker twice!
He hit the goddamn floor
'Bout that time
you could've heard the drop of a pin
That's when that bad motherfucker
'Bout that time a pimp eased up
and turned out the lights
That's when I had old Billy Lyons
dead in my sights
When the lights come back on
old Billy gone to rest
I pumped nine of my bullets
in his motherfucking chest!
» ادامه مطلب

شرایط

0 comments
امشب بالاخره بعد از اولین امتحان فرصتی پیدا کردم تا فیلم بحث برانگیز ایرانی به نام شرایط رو ببینم. اولین بار درباره این فیلم از شبکه فارسی بی بی سی یک چیزائی شنیدم فیلمی که روابط همجنسگرایانه و عشق بین دو دختر رو توی تهران به نمایش در میاره

تصور من از فیلم چیز دیگه ای بود، بعد از دیدن دقایق اولیه فیلم متوجه شدم فیلم توی ایران ساخته نشده و اصلا خیلی بد فضای ایران رو به تصویر کشیده، در نگاه اول فکر می کنید که در حال تماشای فیلمی هستید که توی کشور مراکش، الجزیره یا لبنان ساخته شده، من که به یاد فیلم کارامل افتادم "یک فیلم لبنانی
فضای فیلم و شخصیتهای فیلم برای بیننده بسیار کلیشه ای و ناآشناست، فیلم بخوبی نمی تونه با بیننده ایرانی خودش ارتباط برقرار کنه، بازیگران آماتور که بخاطر سالها دوری از وطن نتونستند خودشون رو توی یک فضای ایرانی قرار بدند، هر چند کارگردان سعی می کنه با کارهائی مثل پخش صدای اذان و یا خواندن ترانه های قدیمی ایرانی توسط بازیگران فیلم این حس و محیط گرم ایرانی و مذهبی رو به بیننده خودش القاء کنه اما در نهایت خیلی ضعیف عمل کرده و تصویری از ایرانیان مقیم ترکیه یا کشورهای حاشیه خلیج فارس بوجود میاره

در اکثر سکانسهای فیلم بازیگر نمی تونه خودش رو در نقشی که بهش ایفا شده قرار بده و حتی در زمان خاص لحن صدای خودش رو تغئیر بده مثلا زمانیکه مهران قصد داره تا موضوع ترانه نخوندن شیرین در جمع رو مطرح کنه اونقدر این موضوع رو بی حس بیان می کنه که در اون لحظه این تصور بوجود میاد "ایشان دارند مزاح می کنند
ژانر فیلم بسیار ضعیف و تنها نقاط برجسته آن تابو شکنی و گذار از تفکرات مذهبی جامعه ایرانیست، به عنوان فیلمی که سعی در سنت شکنی و عبور از مرزهای مذهبی داره جایگاه خیلی خوبی در سینمای امروز ایرانی داشت، و همینطور ایستادن در مقابل حکومت مذهبی و تلاش در بیان نقاط ضعف و کاستیها و همچنین پرداختن به آنچه که در زیر پوست واقعیت جنسی اجتماع می گذرد از نشانه های قوت فیلم است و همین عوامل به عنوان کاری نو در سینمای ایران توانسته تا بیننده خود را تا لحظه آخر فیلم نمی شود گفت میخکوب اما سر جای خودش نگه دارد

با توجه به شرایط حاضر کشور و نوع تفکرات مردم ایران نمی شود بیش از این به فیلمساز خرده گرفت

» ادامه مطلب

اعداد انگلیسی

0 comments
اگر قصد خوندن اعداد و ارقام رو توی متون انگلیسی دارید و هنوز این کار برای شما ایجاد مشکل می کنه بطوری که اصل متن رو فراموش می کنید، بهتره که یک سر به آدرس زیر بزنید
آشنائی با خوانش اعداد و ارقام در زبان انگلیسی
توی این آدرس کلی در مورد خوندن و بیان اعداد و ارقام انگلیسی توضیح داده، مثلا اعداد ترتیبی، اعشاری، ارقام طولانی و..........،حتی نحوه خوندن تاریخ رو هم مطرح کرده


» ادامه مطلب

انسان چند بعدی

0 comments
در واقع انسان موجودیست با چند و یا چندین چهره که در هر زمان با توجه به شرایط در یکی از آنها و گاه در چند چهره همزمان ظاهر می شود
بطور عام انسان جانوریست با دوچهره، یکی گرگ و دیگری میش، وقتی او در جایگاه قدرت قرار می گیرد مانند گرگی درنده و وحشی می شود، مانند گرگی که بر سر لاشه مرداری رسیده چشمهایش کور می شود و آماده است تا همه چیز را از هم بدرد، اما هنگامی که در مقام ضعف و ناتوانی قرار می گیرد آنچنان رام و بی آزار همچو برّه ای که در حال متولّد شده، حتی صدایش هم در نمی آید و فقط اظهار عجز می کند
این همان درنده خوی وحشی ست

» ادامه مطلب

تنش

0 comments
از مشکلات نباید فرار کرد، اونها همیشه و همه جا وجود دارند، باید ایستاد و مبارزه کرد تا تبدیل به یک موجود قوی برای برخورد با تنشهای آینده شد
هیچ راه گریزی نیست و رد شدن از کنار هر کدوم مساویست با وارد شدن به یک مرحله جدی تر و سخت تر، اجتناب و دوری از اونها فقط گره مشکلات رو سخت تر می کنه
به هر شکل نمیشه به عمق مصیبت رفت و سالم بیرون اومد، مطمئنا اثرات منفی خودش رو هم باقی می گزاره
فشاری که روی سینه و قلب آدم توی اوج اضطراب قرار می گیره و تا آخرین لحظه دست بردار نیست، هیچ کس به جز خودت صدای تپش تند قلبت رو، صدای نفس نفس زدنت رو نمی شنوه
نفست بالا نمیاد و احساس مرگ می کنی
تو تنهائی پس بجنگ تا آخرش و لابه و مویه بیهوده نکن، هیچ دستی برای کمک به سوی تو دراز نمیشه مگر اینکه مشکلی به مشکلاتت اضافه کنه
زندگی یعنی تنش، اضطراب، و در حقیقت یک دور باطل اگر فاقد زایش و آفرینش ابتکارات ذهن تو باشه

انسان در دنیا شبیه به یک دیوانه سرگردان که مدام سئوالی رو تکرار می کنه

» ادامه مطلب

خون

0 comments
سب النبی، نمی دونم تا بحال چیزی در موردش شنیدید یا نه!؟ این موضوع از وقتی که خبر حکم اعدام یک وبلاگ نویس میانسال به نام محمد رضا پورشجر توی فضای نت پخش شده بدجوری من رو به خودش مشغول کرده
تصور کنید در قوانین قضائی این کشور جرمی وجود داره با عنوان سب النبی" یعنی توهین به پیامبر اسلام محمد بن عبد الله شخصیتی که هزار و چهار صد سال پیش زندگی می کرده امروز یک نفر به خاطرش به مجازات مرگ محکوم میشه
در مورد این موضوع تحقیق کردم و بارها خوندم که شخصی که به پیامبر اسلام توهین کنه مهدورالدم محسوب میشه و بر مسلمانی که شنونده است کشتن این شخص واجبه! وا اسفاء
این نوع تفکرات واقعا از کجا میاد و مجریانش چه کسانی اند؟!! اصلا هیچ راه برگشتی برای مخالف باقی نگذاشتند...کمی درنگ و تفکر کنید .... حتی فکر کردن به ذات این عمل وحشتناکه چه اینکه فکر کنیم آیا راهی برای بخشش هست یا نه! و در صورت نبودن راه بازگشت خون ساب باید ریخته شود
حتی بیان این موضوع به یک شخص که شما به مجازات مرگ محکومید قابل تصور نیست... قدری تامل هم بد نیست
صاحبان چنین اندیشه هائی در آینده مطمئنا و بدون شک جایگاهی ندارند اینها به نظر تنها بهانه ایست برای ایجاد خوف در میان مخالفین و خفه کردن هر ساز مخالفی
عجیب نیست که بی دینی در حال فرا گرفتن جامعه ایران است، آنجا که زیبائی و مهر و محبت و گذشت و... حاکم است خشونت و شقاوت و بی رحمی جایگاهی ندارد
انسان دنیای امروز به دنبال آرامش و آسایش است
خشونت و خون و خونریزی به جز تخم کینه و نفرت در دل مردم حاصل دیگری ندارد ایجاد یک جامعه افسرده و خشن
برای وبلاگ نویس در بند هم صبر آرزو می کنم اونقدر گذشت زمان توی بازداشتگاه سخته که نمیشه تصور کرد خودکشی یا خودزنی تنها راه فرار از دست کسائی که شکنجت می کنند و مسئول پروندت هستن، به ایشون باید حق داد، این رو لمس کردم و هنوز فشار روانی اون ساعتها از ذهنم بیرون نمی ره...........امیدوارم هر چی زودتر آزاد بشی

کاش هیچ وقت آرزوی خیلیا ترک این خاک نبود

یک روز خوب میاد اینو می دونم



» ادامه مطلب

قصد

0 comments
برای بد بودن می توان نیت خوب داشت و برای خوب بودن می توان نیت بد داشت
تنها هدف است که وسیله را تعئین می کند


» ادامه مطلب

انسان

0 comments
انسان مانند مار است اگر سرش را محکم در دستانت نگیری نیش می زند. به آرامی نزدیک می شود و در موقعیتی مناسب زهرش را می ریزد
انسانی که کینه ای از کسی در دل دارد همانند یک مار زخمی است که نزدیک شدن به آن از هر زمانی خطرناکتر است

باید سرش را محکم بگیری تا نرم شود


» ادامه مطلب

ایران اسلامی بزرگ

0 comments

امروز رفتم دکه بهمن تا برای فرار از روزمرگی یک نخ سیگار بکشم که روی پیشخوان دکه متوجه این عکس صفحه آخر روزنامه حزب الله شدم. روزنامه ای با تمام صفحات چاپ روغنی که حتی برای اولین بار اسمش رو می دیدم
واقعا هنوز معنی این عکس رو نمی فهمم و هضمش برام خیلی سخته، روزنامه 21 آذر 1390 که برای حاکمین ایران یک قلمرو امپراطوری تصور کرده و احتمالا اهداف آینده رو نشون میده مثل صدور انقلاب اسلامی

 آیا جنگ هم به رفراندوم گذاشته میشه؟ آیا من و شما در این بین نقشی به غیر از قربانی خواهیم داشت؟
زمانی رو تصور کنید که موشکهای کروز آمریکائی به خونه های ما سرازیر میشه، روزی که موشک شهاب حاوی بمب اتم خاورمیانه رو هدف گرفته
حقیقتا چه آینده ای در انتظار ما و آیندگان ماست؟

کی این چنین می خواستیم
» ادامه مطلب

عقب مانده

0 comments
دوباره امتحانات نزدیک شد و من هنوز نتونستم حتی یک کتاب رو درست بخونم و از طرفی مثل همه ترمهای قبلی کلی واحد درسی برداشتم نمی دونم با این شرایط چطور می تونم معدل بهتری داشته باشم، خودم هم خوب به این موضوع واقفم که برای آینده بهتر و اهدافی که جلوم دارم باید حداقل یک معدل 15 داشته باشم
دیگه فرصتی نمونده رسیدیم ترم هفت و من هنوز معطلم لنگ در هوا که بخونم؟! نخونم؟ واقعا دلیل این همه تعلل را گاهی خودمم نمی فهمم، شاید کشیدن بار اضافی که همرام هست اینطوری فکرم رو اشفته کرده که حتی یک تصمیم درست هم نمی تونم بگیرم و این بدترین چیزی که یک نفر ممکن دچارش بشه. گاهی احساس می کنم افتادم توی سراشیبی نابودی
تقصیر اینها هم نیست که اومدن بار دوش من شدن اینها همه وظیفست
هر چی می گم این نیز بگذرد، می بینم که این فقط عمر من بوده که رفته نه چیز دیگه
کاش می تونستم زمان رو توی دستام بگیرم و همه چیز رو به عقب برگردونم و از نو شروع کنم، کاش می شد از اول شرایط رو تغئیر داد تمام این مسائل و مشکلات مادی رو حذف کرد و یک زندگی عادی داشت که حداقل آرامش رو لمس کرد
نه اینکه یک سنگینی مثل پتک رو سینم باشه
با این همه هنوز فکر می کنم بعد از سه دهه زندگی خوب مبارزه می کنم و با همه این مشکلاتی که پیش اومده روی پا ایستادم

امشب یک جمله خیلی پر معنا از میخائیل گورباچف شنیدم که بی ربط نبود: تاریخ کسانی رو که دیر می رسند مجازات می کنه

» ادامه مطلب

بازداشتگاه

0 comments
پشت میله های سلول وسط راهرو بازداشتگاه منتظرم، هنوز صدای داد و شیون و فحش میاد "پدرسگ ....بگو کجا بود" متهم" آی آی آی ....خدا خدا..... گه خوردم ... می گم می گم ..... آی دستم ...دستم شکست... جناب سروان تو رو به امام حسین... تو رو خدا" صدای کتک کاری همینطور میاد
یک جوون با لباس شخصی وارد میشه، با چشم به یک حالتی بهم نگاه می کنه، یک جوری وراندازم می کنه، بعد از چند لحظه: بایست کنار دیوار....." موبایلش رو در میاره و از صورتم عکس می گیره..."خوب حالا بچرخ به راست....." بعد چپ....بعد از چند لحظه یک متهم رو از داخل سلول صدا میزنه، از پشت میله ها تهدیدش می کنه: ببین امشب باید اعتراف کنی صد تا موتور سرقت شده بیست تا موتور اعتراف می کنی! فهمیدی؟؟؟
چند لحظه بعد دوباره یک دستمال قرمز رنگ کوچیک از جیبش در میاره به متهم اشاره می کنه: اگه گفتی این دستمال کجا میره باهات کاری ندارم وگرنه بعد از این( کسی که داره شکنجه میشه) نوبت توئه...
دستمال رو مثل شعبده بازا توی دستاش غیب می کنه و با حالت تمسخر به متهمی که از شدت شکنجه و خماری و فضای بیمار بازداشتگاه حالش خوب نیست و مات و مبهوت به حالت ترس نگاه می کنه می خنده
چندش آوره دیدن آدمهائی که حتی بیگناه به قتل اعتراف می کنند
واقعا جایگاه عدالت در چنین سیستمی کجاست
مدتهاست که حالم خوش نیست
با دیدن انسان نماهائی که مدعی عدالت اند در حالیکه الفبای اون رو هم نمی دانند و اصلا در مکتبشان عدالت جادگاهی ندارد حالم بدتر می شود
احساس مرگ می کنم، هر شب خواب آشفته می بینم
دلم برای انسانیت تنگ شده
قدری اشک می خواهد گریه می خواهد
راستی دیروز روز حقوق بشر بود؟؟؟؟ کشور ما ه عضو است؟؟!!! به به چه سعادتی
کسی معنی این حقوق بشر را می داند؟؟؟
» ادامه مطلب

Recovery

0 comments
No place is better than jail to recover our mind.
For a long time i had been frustrated of my life, so it was a best opportunity for me and a nice break to think about what i have done.
These days i'm trying to omit many people from the list of my friends, i know we are not at the same level if classifying our life and the way we think.

I look toward a better life that i've peace for ever.
» ادامه مطلب