عقده گشائی

0 comments
دیگر همه چیز برایم تکلیف شده، خوردن، خوابیدن، نفس کشیدن، بقول دهخدا سپوختن و.......تمام روزهایم شبیه یکدیگر شده، فقط آدمهایش گاهی با هم پستشان را تعویض می کنند
زندگی از همان روز اول که قصد ورود از دنیای بیضی به بیضی دیگر را داشتم آن مقدار سخت گرفت که با دیدن خوشیهای زندگی فقط اشک در چشمانم حلقه می زند، حتی قادر به عقده گشائی هم نیستم
از همان بدو ورود غم نان و درد یکی بعد دیگری چنان جای خودش را در نهال فکرم باز کرد که حتی توان تصویرسازی خوشی را از یاد بردم، چنان در طول زمان همه سختیها با هم قرین شدند که تنها ملهم روح مرده ای در کالبدم شده اند
فاصله ای عمیق میان ازدحام افکار ناب سنتی و دنیای مدرن خوشگذران که از درون کتابهای نویسندگان می آمدند تا با عصیان خود پایه های زندگی به باور ایشان دگُم را به لرزه در آورند و یک زندگی صیقلی شده را برایم به ارمغان آورند، باری چه سود که آنچه داشتم را هم از من گرفتند و سرگردان و تهیدست در این برهوت پر شقاوت انسان نما همراه خروارها سئوال مغبون رهایم کردند

چون پرده بر افتد .....خوب افتاده دیگه 
سخت گرفتیم سخت گذشت....آسان گرفتیم باز هم سخت گذشت
پس بحال خودش وا می گذاریم..... 
» ادامه مطلب

قمار

0 comments
هیچ تأویل و تفسیر کاملی را نمی توان برای زندگی نوشت، زندگی غیر قابل پیش بینی ست گمشده در قوانین احتمالات، تا آنجا پیش  می رود که غیر قابل توضیح می شود، تنها صحبت از اتفاقات ساده معقول به نظر می رسد، گنجاندن زندگی در پیمانه عقل امری نامعقول است، به سرعت آنچه که رشته اید را پنبه می کند، همواره باید در انتظار حوادث حیرت آوری باشید
در این هیاهوی بی پایان دلهره آور سودمندتر آن است که در قبای یک احمق و دیوانه زندگی کنید و از دنیای محاسبات خارج شوید

دنیا قمارخانه ایست که در ان آخر بازی را همیشه بازنده اید، راهی به جز اعتماد نیست، باید پذیرفت و سر تسلیم فرود آورد در این بازی یکطرفه سرکشی منجر به مهجوری و پایان زودرس است، بدنیال چیز خاصی نباید بود؛ آرمانگرائی تنها پوزخندی ست به خود

 در یک کلام زندگی یعنی ریسک، در زندگی تعلل و سستی بی اعتبارند این قطار سریع السیر مسلسل وار مسیری را می پیماید که در آن ایستگاهی جز مرگ نیست
  
» ادامه مطلب

ستیز

0 comments
جنگها و ستیزها، بلایای طبیعی و بیماریها، مشکلات و.... همه اینها تنها عواملی هستند که به زندگی مان معنا می دهند بدون سختیها و موانع زندگی تسلسلی ست از روزمرگیهایمان که هر روز فاصله امان از یکدگیر بیشتر می شود تا به بیزاری بی حدی ختم می شود فراموش می کنیم که وجود ما در کنار یکدیگر معنا می یابد و باقی همه بهانه است 
زندگی انسان با جنگ عجین شده، زندگی بدون کشتار و ستیز بی معناست خون و خونریزی مکمل زائقه انسانی ست، هیچ زمانی برای پایان نبردها نیست، زندگی بزرگترین نبردی ست که از بدو تولد به این میدان پر گرد و غبار قدم نهاده ایم

تنها زنجیره انسانی بواسطه همین سختیهاست که پا بر جا می ماند
» ادامه مطلب

گذشت

0 comments
گذشت، ایثار، فداکاری، جانفشانی، سرسپردن و.... همه یک معنا دارند اینکه خودت را فدا کنی در راه دیگری، اما این معنی به اندازه کافی گویای عمق این واژه نیست، یقینا گذشتن از خواستها و منافعی در جهت اهداف والاتر تعریف نکوهیده تر و درخوری است. این بیان والاتر از گذشت همسوی با منافع انسان است و می بایست به بهترین وجه پاسخگوی ذهن بشر از گذشت و ایثار باشد از آنجائی که تامین کننده منفعت اوست. اما در تعریف عام از گذشت به معنای عبور از منافع خود برای دیگری یا دیگران است به وجهی دیگر   یعنی همگام با زیان شخصی و منفعت غیر، حال آیا این چنین تعریف و تعبیری احمقانه نیست؟
 نمی دانم به چه دلیل گذشته ها گذشته؟ و آدمی چه پافشاری برای گذشت دارد؟ در عین حال برای برخی باید از برخی دیگر گذشت 


» ادامه مطلب

خودارضائی 0

0 comments
زندگی نوعی خوارضائی ذهن است تمام واقعیت زندگی به احساس رضایت درون باز می گردد، همه جهد و تلاش انسان انعکاسی ست در راستای سرخوشی و ارضای باطنی
آن زمان که انسان به مرحله خودارضائی نرسد ماهیت غمناک زندگی رخ می نماید و این موجود ناتوان در برابر نیروهای بیرونی را در ملغمه درونی که به دستان خود ساخته گرفتار می کند ،
نقطه روشن این بازی تاریک و جنگ نابرابر قوای درونی و بیرونی آن است که انسان هرگز به خودارضائی کامل نمی رسد و همواره به حال استیصال از زمین و زمان غرولند می کند تا اینکه غبار تیره و تار مرگ آرام آرام وجودش را به درون می بلعد 
» ادامه مطلب

شکاکیت

0 comments
با اطمینان و محکم سخن گفتن تنها شیوه مستبدین و سیاسیون است، هر ممکنی مساویست با یک ناممکن در هر شرّی خیری هست،  برای گرفتن قوه اختیار از انسان با او باید از جدیت سخن راند
» ادامه مطلب

سودا

0 comments
زندگی سودای غمناکی بود که ناخواسته در آن پای نهادم، آنچه از قوانین و قواعدش دستگیرم شد در هیچ قانونی نگنجید، شکل هیچ یک از توابع ریاضی نبود که تنها تابعی بود از محیط، و آکنده از معادلات جبری پیچیده بی نهایت، و مجموعه ای غیر طبیعی، شاید تهی 
» ادامه مطلب

بیجواب

0 comments
هر روز بدتر از روز پیشین تو می شود انگار هر چه بیشتر جستجو می کنی سخت تر می توانی پیدایش کنی مدام در حال دور شدن است هر چه تندتر می دوی او بیشتر در حال دور شدن است، گویا گم کرداه ی داری هر جائی را به خاطرش جستجو می کنی مرتکب هر عملی که تاکنون انجام نداده ای خواهی شد، حتی قتل.......اینجا گویا آخر خط است و تو دیگر تفاوتها را حس نمی کنی، نوار بی مفهومی که دیگر تکراری شده و هر چه بیشتر گوش دادن به آن صدای ناقوس مرگ است در گوش آدمی که در حال نزدیک شدن هر بیشتر به ناقوس است تا جائی که سر در زنگ مقدس می کند و ازشدت و ارتعاش امواج صدا از گوش و بینی اش خون  بیرون می زند و سفیدی چشمانش سرخ خونین، نشانه ای از چشمان دختر جوانی که تازه دود آخرین ذره ماری جوآنا را از سینه اش بیرون داده و با چشمانی که تماشایش زیباست غرق خنده است و هر لحظه سفیدی دندانهایش از میان سرخی لبان او به تو چشمک می زند که نشانه رضایت است، اکنون تو تنها سرگردانی و به هر چه که داری چنگ می زنی، سکس، الکل و افیون همه را آزمایش می کنی، مبتلا می شوی اما باز هم هیچ چیز نمی تواند این جای خالی را پر کند، تو در این وادی سرگردانی به هر سو که می روی راه گم می کنی، خلأ تو همیشگی است ای انسان این راه پایانی ندارد، بی انتهاست، بدنبال هیچ جیز نباش، منطق حرف احمقانه ایست، و من سر در گریبان فرو می برم از آنچه که نمی دانم و میدانم که چرا و چرا .....سئوالاتی که تنها سبب خرد شدن ذره ذره از درون است، هیچ زمادی بهتر از گریه نیست و هیچ افیونی بهتر خنده
بگذار بنشینیم تا قاه قاه بگرئیم و زار زار بخندیم   
» ادامه مطلب

عدالت طبیعی

0 comments
تنها نمود واقعی عدالت در این کره خاکی و فراتر از آن در همه دنیا انتخاب طبیعی است قائل شدن به اشکال دیگر عدالت هیچ زمانی این چنین برجسته نیست، هر ضعف و ناتوانی محکوم به نابودیست و غیر از این تعبیری جز ایستادگی در برابر قوانین جهانی که ما  نیز جزئی از آن هستیم ندارد، مبارزه با خود یا بعبارتی جنگ داخلی سرانجام منجر به تباهیست و انحلال در خود
در عین حال همآره جنگ میان قوا پا برجاست و تنها شکلشان تغئیر می کند
عدالت واژه پوچیست که هرگز در مقابله با طبیعت توان ایستادگی ندارد 
» ادامه مطلب

زندگی فرسایشی

0 comments
اگر مدیریت زمان را هم کنار بگذاریم بسیاری از امور زندگی سنتی و مذهبی صرف کارهای فرسایشی می شود، در ایران قوه حاکم با پرداختن به امور فرسایشی تنها باعث فرسایش نیروهای خود و تولید افسردگی و دلمردگی در جامعه می شود مسائلی مانند دخالت در امور شخصی شهروندان و یا تفکیک جنسیتی و نوع پوشش و..... علاوه بر اینها همه تولید مشکلات مادی و ایجاد تورم و عدم ثبات اقتصادی و قیمتها در بازار همواره سبب فرسایش سرمایه گذار و مصرف کننده خواهد شد و بیشتر سبب رکود اجتماع می شود تا پویائی آن، و انتظاری غیر از افزایش جرم و جنایت در بطن چنین جامعه ای نمی رود، ایده هائی همچون اقتصاد اسلامی و به کنار گذاشتن اندیشمندان علم اقتصاد بعنوان عوامل خرد و گلاویز و سر شاخ شدن با قدرتهای بلامنازع جهانی از عوامل بزرگتر این اقتصاد بیمار است....ریشه یابی این فرسایش انسانی در ایران سخت نیست

» ادامه مطلب