بند

0 comments
حالاما اینجا گیر افتاده ایم، نسلی که خودش را روشنفکر می داند در بند مفاهیم و در لابلای کلمات پر طمطراق گرفتار شده است، آن قدر حروف را در هم پیچیده اند و از زبانها سامی و فرنگی وام گرفتند تا میان سرها سری نشان دهند، معلوم نیست نثر مسجع خواجه عبدلله می نویسند یا نمایشنامه رومئو را بازنویسی می کنند. به گونه ای همه چیز را کلاف کرده اند که خودشان هم نمی توانند سر کلاف را پیدا کنند و دچار سردرگمی ابدی اند.اینها همان باقیمانده نسل کوته فکر ژستهای ته کافه های لاله زار اند. 
همه تلاششان را می کنند تا مثل شترمرغ خودشان را یک سر و گردن بالاتر از باقی مردم نمایش دهند نه اینکه چند کتاب از فلان نویسنده روانپریش اروپائی خوانده اند ایجاب می کند تا هر طور شده این فضل دوچندان را به رخ مردم بیچاره سنتی بکشند.
عقده خودبزرگ بینی عجب سبب شده تا از نوک بینی شان جلوتر را نبینند و با حقد و حسد به دیگر طبقات اجتماعی بتازند و فخرفروشی کنند حال آنکه در عرصه عمل چیزی برای عرضه ندارند و مدام روی کاغذ با کلمات نافهم پیچیده خودشان را گمراه می کنند.
اینها همانهائی بودند که کمونیست را در مکتب امام حسین پیدا کردند وسلاح به دست افتادند به دنبال ملاهای حوزه و بر روی پشت بام علوی برای پایان دادن به سلطنت طاغوت و بورژوآ به سوی امرای دولت پهلوی شلیک کردند
  
» ادامه مطلب