Cheat

0 comments

.
یک نفس عمیق توی این لحظه از هر چیزی واجب تر، امروز هر طور که بود از مرز اولین امتحان با خیال راحت گذشتم البته هر چی در طول امتحان تلاش کردم حداقل یک دونه ، فقط یه دونه تقلب بزنم اصلا راه نداد یعنی اینکه نشد
حالا از همه مهمتر این بود که تونستم از شر نحس ترین درس که همش پر از کذب و شبیه به یک مخ شورخونه راحت بشم واقعا کتاب از این بی محتواتر و منفی تر نبود ، شده بود خاری به چشم من فلک زده ، هر کاری میکردم موقع خوندن بیخیال دروغای این عمله های جهل بشم فایده نداشت به هر زوری که بود بالآخره تا صبح نشستم تمومش کردم.... آخ که الآن چه احساس آرامشی دارم اصلا انگار نه انگار که دیشب تا صبح نخوابیدم
واقعا توی کله این دانشجوها چه اراجیفی رو به زور میخوان فرو کنند
ولی از همه مهمتر ترم قبلی بود اینکه چجوری و با چه شانسی واحد پیش این درس رو که چرند تر از این یکی بود پاس کردم اون ترم از شانس قبل از امتحان داشتم زاغ سیا خانمی رو که کنار دستم روی صندلی بغلی نشسته بود میزدم یک خانم سفید پوست چادری شدیدا محجبه از اون خوشکلاش همچین یک کم توپلی خلاصه تو حال خودمون بودیم داشتیم زار نخوندن میزدیم که یه هو چشمم افتاد به برگ خانم برق از همه جای من پرید کد درس حاج خانم با من یکی بود گفتم جل الخالق بخت و اقبال در خونمون رو زد گفتم این خانم با اون حجابش حتما فقه و اسلام رو از بر ...زدیم به طلا
یه ندا دادم ..!! گفت چیه ؟؟ گفتم مثل اینکه هر دومون یک درس امتحان داریم فوری گفت خوب که چی ؟ تقلب!!! گفتم پس چی ! خوب آدمیزاد کجا میخواد بدرد هم نوعش بخور ؟ انگاری زده باشه تو ذوق ما یک نگاهی کرد !!!!, ,,,,,, ولی آرایشی داشت خانم ,,,,,
جاده خاکی نریم !!!!.......خانم بعد یک کم مکث گفت : من با دو تا بچه (یعنی چی؟.......بیسواد یعنی حواست رو جمع کن من .....) از صبح تا شب درس میخونم و شبا خواب ندارم خوب شما هم بخون شما که بیکاری
بیچاره از این چهره بیبی فیس من فکر کرد چند سالم باشه...... گفتم بابا میخوره چند سالم باشه ؟ اندی سال سن دارم خرج یک خونواده رو به دوش می کشم
اینا رو که گفتم یک دفعه برگه های سئوال رو دادن امتحان شروع شد. تقریبا بیخیال شده بودم ........آقا چشت روشن ! خانم وسط امتحان برگش رو گرفت سمت من ....منم نامردی نکردم حق کپی پیست رو تا جائی که تونستم به جا آوردم....وسط چیت کردن گفت همه رو زدی ؟؟؟ منم با پرروئی تموم گفتم بچرخون اون صفحه مونده
خلاصه دمت گرم خانم خوشکله !!! ولی بعد اون امتحان دیگه ندیدمش حداقل حق محبتش رو به جا بیارم ازش تشکر درست درمون کنم کنم

حالا یک تنفس دیگه تا امتحان بعدی که به خیر بگذره





» ادامه مطلب

Mental disturbance

0 comments
بطور صریح و واضح نمیدونم این آشفتگی فکری از کجا اومده و تمام وجودم رو دقیقا در همین چند روز مونده به امتحانات گرفته طوریکه اصلا تمرکزم رو برای مطالعه واقعا از دست رفته میبینم هر کاری که می کنم تا یک کم بخودم بیام و بفهمم که بابا بیست واحد منتظرن تا هر طور شده اونم حتما با نمره عالی پاس کنم فایده نداره همین که چشمم به اولین کتاب ضخیم با اون متون انگلیسی پر از لغت می افته یکهو وا میدم نمیدونم اصلا چه فایده داره توی این چند شب باقی مونده چهارتا صفحه اضافه بخونم

بهر حال این دلهره همش با منه مثل آدمای تنبل درمونده شدم هر چی میخوام از این نت یک مدت خلاص بشم شدنی نیست دیگه دارم کلافه میشم امیدوارم به روز من نیفتی این گوشی رو که نمیشه کاریش کرد اگه خاموشش کنم که هر چی تا بحالم ریسیدم طی این چند هفته پنبه میشه اگر هم روشن باشه که همه توقع دارن برداری حالا موندم این وسط کاسه چه کنم ؟ چه کنم ؟ گرفتم دستم

حداقل یک کم درس عبرت بگیر تا مثل من همه چیز رو به دقیقه آخر موکول نکنی اینا همش از عواقب تنبلی و بی برنامه بودنه یعنی همون قاطی کردن همه چی با هم کار؛ درس و زندگی.......
عاقبتش میشه این آش شعله قلم کار از همه چی مونده
امیدوارم با این حرفا حداقل یک کم از ته دلم خالی شده باشه

نمیخواستم دیگه انگشت تو سیاست کنم اما این مناظره دیشب واقعا خیلی حرفارو روشن کرد و برای من تحریمی ثابت شد که همه اونائی که افتادن دنبال یک آقائی و همش بد از بدتر میکنن همچین انتخاب درست و حسابی نداشتند حداقل برای من یکی که روشن بود

برای قضاوت بی طرفانه حتما لینک زیر رو از دست ندین

پانزده نكته در مورد مناظره ميرحسين موسوي و محمود احمدي نژاد

کاش توی امتحانات موفق بشم و هر چی زودتر بیام اینجا برای شروع بهتر دیگه دارم از وضع موجود خسته میشم (خودمونیم اینطوریشم یک حال دیگه ای داره مثل اینکه بدجور عادت کردم

» ادامه مطلب

Favor

0 comments

ساعتها , روزها, هفته ها و شاید ماهها و سالها با خودت در حال جنگ و ستیزی که هر طور شده دیگه به این اوتوپیای لعنتی اعتیادآور بر نگردی ... شدنی نیست , چرا ؟ خوب از اونجائی که معلومه این تب سیاه مشق نویسی و خالی کردن درون فقط گریبان این بیمار نت زده رو نگرفته بلکه از خرد و کلان هر کسی که با این مقوله آشنا شده دیگه نتونسته ازش جدا بشه یا بقولی دل بکنه

اولین بار یادم نیست ولی خیلی کوتاه بود . هر چی که تلاش میکردم بیشتر ادامه بدم کمتر دل و دماغش بود اما خبر نداشتم هر چه میگذره گرفتارتر میشم و دیگه حتی تا جائی پیش میره که دل کندن ازش اونقدر سخت میشه که نیمه شب هم می افتی تو خیابون دنبال یک راهی برای اتصال به این اوتوپیا
اومدم اینجا همه هدفم شده کمک به سیستم تبادل افکار مثبت و فرار از اون همه تفکرات منفی جنگ با درون که نه بلکه جنگ با بزرگان و دیکتاتوران عهد هجری نوظهور دیگه دوست ندارم وارد این سیستم بشم و بیشتر مایلم تا ابنجا تبادل فکری مثبت و علمی داشته باشم

خوب مثل اینکه این تب امتحانات غالب و باید رفت




» ادامه مطلب