نه به جنگ

0 comments
چرا باید به جنگ پاسخ منفی داد؟  #نه_به_جنگ هشتگی که این روزها یکی از بحثهای داغ میان کاربران ایرانی توئیتر است. آیا شما حاضرید برای دفاع از سرزمین مادریتان به جنگ بروید؟ سئوالی هوشمندانه که با پیش کشیدن دفاع از سرزمین مادری قصد دارد تا جواب منفی مخاطبش را در هر صورت به چالش بکشد و او را در دام جنگی بیندازد که از عوامل اصلی آن و بازیگردانان پشت صحنه آن ناآگاه است. جوان خامی که هنوز انرژی و هیجانات دوران جوانی در او فوران می کند خیلی زود در دام چنین سئوالی می افتد. 
بهتر است در این مورد خاص از مقاصد حامیان جنگ آگاه باشیم، همه ما تقریبا از نتایج جنگها و بلائی که بر سر مردم به عنوان قربانیان اصلی جنگ می آید آگاهیم، نگاهی به جنگ داخلی سوریه بیندازیم و هزاران هزار مردمی که آواره و هر روز کشته می شوند، متاسفانه یکی از حامیان اصلی جنگ سوریه حکومت شیعی ایران است، با بررسی میزان خسارتهای انسانی و اقتصادی این جنگ به خانمانسوز بودن این جنگ پی می بریم. اصلا چرا راه دور برویم کافی ست به کشور خودمان نیم نگاهی بکنیم حاصل هشت سال جنگ طلبی رهبران خودخواه ایران و عراق را بعد از حدود سی سال  به وضوح می بینیم، بازماندگان شیمیائی، جانبازان نقص عضو و بیماران اعصاب و روان، چه بسیار خانواده هائی که هنوز از اثرات جنگ رنج می برند و دچار مشکلات روحی و روانی شده اند؛  چه کسانی که در این جنگ جان دادند و چه بسیاری که هنوز اسم جگرگو شه شان در لیست مفقود شدگان جنگ است، نوجوانهائی که به جای نشستن در کلاسهای درس تحت تاثیر سیاستهای احمقانه دولتمردان آن زمان به جنگ فرستاده شدند، به جای قلم اسلحه به دستشان دادند، اکنون سالهاست خودشان و اطرافیانشان از اثرات جنگ دچار مشکلات عدیده روحی و جسمی شده اند، نوجوانهائی که قربانی تجاوز جنسی بزرگترها شدند، قبلا در این مورد از خاطرات حاج محسن و آلبوم عکس بچه های همرزم او نوشته ام. در کنار این آثار وحشتناک انسانی به جای مانده از جنگ ایران و عراق باید به صدماتی که به اقتصاد کشور در طی این سالها وارد شد نیز اشاره کرد، چه انسانهائی که خانه هایشان ویران شد و آواره شدند؛ چه آبادیهائی که نابود شد، هزینه هائی که برای خرید سلاح و مهمات صرف شد، هواپیمائی که دیگر پرواز نکرد و کشتیهائی که به زیر آب رفت، پالایشگاهها و تاسیسات صنعتی که در آتش نادانی فرمان دهندگان جنگ سوخت. اینها تنها گوشه ای از خسارات جنگ است که برای یادآوری به برخی از طرفداران جنگ اینجا ذکر شد. 
شاید حالا اینجا عده ای برای توجیه جنگ بحث متجاوز را به میان آورند، اما کمی واقع بین باشیم، واقعیت حاکمیت امروز ایران چیز دیگری ست، عده ای دیوانه که آن بالا نشسته اند و هر روز با حرکات تحریک آمیز در برابر دیگر کشورهای منطقه و جهان  برای کشوری که در قبال آن باید احساس مسئولیت کنند دشمنان تازه و تهدیدهای بین المللی درست می کنند، علل جنگ ایران و عراق را در همین اینترنت جستجو کنید به نتایج جالبی می رسید، دخالت در امور کشورها که هنوز ادامه دارد، حمایت از گروههای شبه نظامی و تروریستی در کشورهای همسایه، ، واقعا چه لزومی برای این همه دخالت و دامن زدن به آتش جنگ در کشورهای همسایه وجود دارد، چرا باید از گروههای تروریستی مانند جزب الله و حماس و.. حمایت کنیم، چه دلیلی برای این کار سراغ دارید که با منافع کشورمان در تضاد نباشد، آیا دلیلی برای تحریک و تهدید اسرائیل سراغ دارید، آیا شما فکر می کنید این دشمنی مردم ایران با دولت اسرائیل است. خیر همه ما می دانیم این سیاستهای ماجراجویانه سران حاکمیت ایران است ، دیوانگانی که با کاغذپاره خواندن تحریمهای بین المللی اقتصاد کشور را به وضعیت بحرانی کشاندند، در حالی که بسیاری از مراکز تولیدی و صنعتی کشور ورشکست شدند و وضعیت معاش مردم را نابود کردند، هنوز پس از حدود  شش سال از آن تحریمها شاهد افزایش بیکاری و رکود اقتصادی در کشور هستیم، امروز به عنوان مثال واضح این موضوع می توان به وضعیت بحرانی واحد صنعتی هپکو اراک اشاره کرد، برای جنگ افروزان و حامیان جنگ مهم نیست که کشور را به دره سقوط سوق بدهند، آنها بدون در نظر گرفتن عواقب کارهایشان از دیوار سفارت دیگر کشورها بالا می روند، موشک بالستیک آزمایش می کنند، برای گروههای مخالف در دیگر کشورها سلاح و پول می فرستند، می دانید برای آنها مهم نیست که با این سلاحها انسانهای بیگناه و کودکان کشته شوند، هموطنانشان آواره شده و از آسمان بمب بر سر شهرها و روستاههای کشورشان ببارد، اهدافشان را دنبال می کنند مردم سرزمینشان برایشان ارزشی ندارند، هر طور شده می خواهند افکار و عقایدشان را مانند ویروس در دنیا گسترش دهند. تنها چیزی که صاحبان این چنین تفکراتی را خطرناکتر از همیشه خواهد کرد دسترسی به منابع بی پایان مالی مانند نفت است.

اما حال این جنگها روی دیگرهم دارد، این که چه کسانی سلاح به دست می گیرند و به جنگ می روند، می دانید احمقها و درماندگان از صاحبان قدرت مزد می گیرند تا یکدیگر را بکشند، این بی شباهت به بازیهای کامپیوتری نیست؟! با این تفاوت که در این یکی جان انسانها در میان است. عده ای برای پول می جنگند حاضرند جان انسان دیگری را بگیرند، تفاوت زیادی میان آنها و مجرمین خطرناک وجود ندارد، همه ما می دانیم که هیچ شخصیت عاقلی برای دفاع از کشور خودش در سوریه نمی جنگد، ضمن این که آگاهیم که حمایتهای ایران بمب می شود بر سر کودکان و شهروندان سوری، توجیه مضحک همسرمحسن حججی را حتما به یاد دارید " برای حفظ حجاب در ایران"، در سوریه ای که حجاب قانون نیست، و حمایت از بشار اسدی که دستانش تا مفرق به خون مردم سوریه آلوده است، قهرمان سازی از امثال محسن حججی تنها پروپاگاندائی ست برای رهبران جنگ طلب ایران در توجیه افکار عمومی و کشاندن جوانان ساده ای مانند حججی به جنگ، انسانهائی که از فشار فقر و بیکاری تحت تاثیر سیستم تبلیغاتی حاکم بر جامعه که هیچ تفکر مخالفی  در آن اجازه نفس کشیدن ندارد این گونه به وادی جنگ می افتند و سرشان را به باد می دهند
اما در طرف دیگر جنگ فرماندگانی که در خانه های آنچنانی در محفل خانوادگی نشسته اند و از تمامی امکانات کشور بهره می برند، حتی فرزندشان نیز حاضر به رفتن به خدمت سربازی نیستند و به زودی همگی مدعی ژن برتر می شوند، جنگ واژه خنده داریست در مورد آنها که همیشه در حلقه محافظین هر جائی می روند، و تو در حلقه محاصره ای، در جنگی هستی که حتی به اسلحه ای هم  که آنها به دستت داده اند نمی توانی اعتماد کنی، هیچ چیز مضحک تر از این نیست، آنها به ریش تو می خندند در حالی که از تو قهرمان می سازند، خودشان را آقازاده می دانند به تو لقب شهید می دهند که دیگر اینجا نیستی. 

هموطنی که قلبت برای جنگ می تپد، به جنگ فقر و اعتیاد برو، نبرد با فساد مدیران، به جنگ ظالمینی که امروز حق و حقوق این مردم مظلوم را پایمال می کنند، به کمک کودکان کار برو، انسانهای نیازمند و آسیب پذیر،

#نه_به_جنگ  
» ادامه مطلب

زمانی دیگر

0 comments
امروز به دیدن فیلم "زمانی دیگر" به کارگردانی ناهید حسن زاده رفتم، برگزاری فستیوال زنان فیلمساز ایرانی در برلین این شانس رو بوجود آورده  تا از دیدن ساخته های خوب کارگردانان زن ایرانی که حداقل همه اونها جز طهمینه میلانی ناشناخته بودند بی نصیب نباشم، همین موضوع سبب شد با کارگردانها و فیلمهای بسیار خوبی آشنا شدم،
اگر از علاقه مندان فیلمهای واقع گرایانه هستید که به مسائل و مشکلات جامعه ایران می پردازند، حتما تماشای فیلم زمانی دیگر رو از دست ندید. زمانی دیگر به عنوان اولین ساخته بلند خانم حسن زاده تاکنون در جشنواره های مختلف بین المللی شرکت داشته و همچنین موفق به کسب چندین جایزه از این جشنواره ها شده است. در واقع فیلنامه با پرداختن به روایت پدری که ناخواسته درگیر مشکلات دختر نوجوانش شده، سعی در تصویرسازی از جامعه مردسالار و مشکلات زنان در جامعه سنتی ایرانی دارد
تصویربرداری در زمستانی سرد و پوشیده از برف در یکی از شهرستانهای کوهستانی ایران (فیروزکوه) و فضای خانه ای قدیمی همراه با اتاقها و راه پله ای تنگ و تاریک همگی با داستان غم انگیز خانواده ای از طبقه فرودست جامعه همخوانی دارند و به سکانسهای احساسی فیلم کمک ویژه ای می کنند، به گونه ای که حتی نقاط ضعف فیلم مانند بازی ضعیف بازیگران تقریبا آماتور فیلم در برخی صحنه ها را تحت تاثیر قرار می دهند و بیننده دیالوگهای ناشیانه برخی بازیگران  را، می توان گفت کاملا فراموش می کند
از نقاط قوت فیلم همین لحظات احساسی فیلم است، گریه توامان نوزاد در برابر پدری درمانده از اینکه نمی داند چه  کاری باید انجام بدهد، مخاطب را درگیر نوزادی می کند که در بودن یا نبودنش نقشی نداشته، و پدری که نمی تواند میان خانواده و باورهایش و آنچه که در ادامه این باورها جایگاه او در جامعه اطراف اوست تصمیم گیری کند. و یا سکانسی که مادر دختر مریضش را بر روی کول خودش می گذارد و یا شاید بتوان گفت به دندان می کشد تا او را به بیمارستان ببرد و به همین بهانه او را از چنگال فامیل سنتی همسرش که برای پاک کردن لکه ننگی از خانواده جمع شده اند نجات دهد.
صحنه پایانی فیلم را هم باید به این نقاط پر رنگ احساسی "زمانی دیگر" اضافه کرد، زمانی که پدر و دختر هر دو تقریبا در یک رابطه احساسی مشابه درگیر شده اند

از نظر من فیلم نه تنها تلنگری به سنتها و باورهای رایج و غلط جامعه می زند، بلکه به جامعه و سیستم آموزشی ضعیفی اشاره می کند که چشمانش را بر روی واقعیتهای اجتماع بسته و سعی دارد تا تمام مسائل و مشکلات این چنینی را از طریق آموزه ها و باور های غلط مذهبی و سنتی حل کند، با وجود ابنکه هر سال و با گذشت زمان گروههای سنی پائینتری درگیر مسائل جنسی می شوند، اما تصمیم گیران سیستم آموزشی سعی در انکار این مسائل دارند و حل چنین موضوعاتی را بیشتر به کانون خانواده ها سپرده اند

باید تشکر کرد از عوامل خوب فیلم که در یک زمان کوتاه(کمتر از یک ماه) موفق به ساخت بسیار خوبی شدند، اینطور به نظر میاد که نسل جدید کارگردانهای زن ایرانی کمی و شاید هم بیشتر از کارگردانان قدیمی این عرصه پیش هستند
         
» ادامه مطلب

پارادوکس انتخابات

0 comments
انتخابات به پایان رسید، آنچه که روشن بود حسن کلید با رأی قاطع چهار سال دیگر بر کرسی ریاست جمهوری اسلامی تکیه می زند، اما در این میان داستان انتخابات و نمایش گسترده آن که بیشتر به کارناوال شباهت داشت مانند کلاف سردرگمی حداقل برای من یکی باقی ماند. 
می دانید داستان کشتی دزدان است همه در دست جیب هم دارند، هر کس مطلوب خودش را در این نمایش ملّی دنبال می کند، عده ای برای دهن کجی به رهبر و دار و دسته اش به کاندیدای مخالف رای می دهند، کاندیدائی که حداقل قشر روشنفکر و تحصیلکرده ما می داند که از چه فیلتری رد شده و چه سابقه ای در پیشبرد اهداف غیر انسانی و جنایات رژیم حاکم در این سالها داشته، تقریبا اکثریت آنها از وضعیت زندانیان سیاسی و مبارزان و فعالین کشور آگاهند، با این حال نه تنها در انتخابات شرکت می کنند بلکه در داخل و خارج از کشور برای آوردن مردم به پای صندوقهای رأی فراخوان می دهند. حتی بسیاری از آنها قربانی همین سیستم اند و سالهاست بخاطر مخالفت با این سیستم آواره کشورهای غربت اند
اما داستان وقتی جالبتر می شود که سیستم از حضور مردم در انتخابات مشروعیت کسب می کند، و بارها سید علی خامنه ای در سخنرانیهای قبل از انتخابات خواستار حضور مردم شده است، در انتخابات سال 92 بخاطر وحشت از عدم حضور مردم در انتخابات تا جائی پیش رفت که حتی از مخالفین نظام درخواست کرد تا در انتخابات شرکت کنند، از این واضحتر نمی توان نتیجه گرفت که تا چه میزان حضور مردم برای نظام مهم است، به عنوان مثال تمام کارهائی که در طول سال ممنوع است در شبهای انتخابات آزاد است، حتی اگر در وسط هر ستاد یک میله بگذارند و استریپ دنس هم برگزار کنند مشکلی پیش نخواهد آمد. اینها همه نشان دهنده اهمیت حضور مردم برای کل نظام است
حالا شما بگوئید چه چیزی همه ما را به ایفای نقش در این بازی انتخابات وا می دارد؟! همه ما خوب می دانیم که حسن روحانی و هیچ رئیس جمهور دیگری نمی تواند خارج از چارچوب سیاستهای نظام حرکت کند، می دانیم که چه بر سر همه انتخابهای مردم در این سالها آمده است، و رهبر تقریبا قدرت تام است، آخرین نخست وزیر ایران در حصر است، از دوست و یار همیشگی اش تریبون نماز جمعه را گرفت، رد صلاحیتش کرد و فرزندانش را به زندان انداخت، رئیس جمهور و رئیس مجلس دوران اصلاحات اکنون در چه وضعیتی به سر می برند، یکی در حصر و دیگر ممنوع التصویر...، راستی چه بر سر آقای نظر نزدیک آمد، عاقبت او هم رد صلاحیت شد و تمامیت خواهی رهبری حتی او را که زمانی محبوب قلبش شده بود را هم تاب نیاورد
می بینید در جمع نقیضین گیر افتاده ایم، گاهی باید به هوشمندی مردم ایران با ظرافت خاصی نگریست، چطور از میان این همه پیچیدگی اهداف خودشان را دنبال می کنند، درست مانند شخصیت مستاصلی شده ایم که باید نوع مرگمان را خود ما انتخاب کنیم اما در این میان با زیرکی خاصی به دنبال راه نجات می گردیم. بعبارتی ایران بیماریست به حال کما که باید برای نجاتش هر چه بیشتر تلاش کنیم و سریعتر از هر راهی دست به کار شویم،
شاید ما مصداق این مصرع از شعر رند شیرازی هستیم، مرغ زیرک چون به دام افتد تحمّل بایدش
واقعا که ما مردمان رندی هستیم
 در هر حال نظام از حضور مردم در انتخابات مطلوب خودش را جستجو می کند، شاید هم باید به این موضوع ایمان آورد که قربانی بعد از مدتی با متجاوز اُنس می گیرد       
» ادامه مطلب

آرامش به هر قیمت یا آزادی؟

0 comments
در نگاه متفکران بزرگ فلسفه و سیاست همچون روسو همواره آزادی در جایگاه بالاتری از امنیت برای سعادت همه اعضاء جامعه قرار می گیرد. اما اکنون مدتی ست که جنگ در سوریه و کشورهای همسایه زیر سایه شوم داعش بهانه ای شده است برای عده ای همچون علی علیزاده تا امنیت ظاهری داخل ایران را مانند چماق بر سر فعالین مخالف حکومت اسلامی ایران بکوبند و طوطی وار جزیره ثبات را تکرار کنند
 از زمان حضور داعش بسیاری از مردم به خاطر امنیتی که در نظرشان بر ایران حاکم است از وجود چنین قوای نظامی در کشور احساس رضایت می کنند. هر از چند گاهی هم رسانه های دولتی اخبار غیر قابل استنادی از دستگیری گروههای تکفیری را برای نمایش قدرت واحدهای نظامی و اطلاعاتی بیرون می دهند. و به همین شیوه حضور نظامی سپاه در سوریه و کشورهای منطقه و تحمیل هزینه های سنگین جنگ بر کشور را توجیه می کنند. رضایت نسبی که میان حکومت و مردم در این بین شکل گرفته در حقیقت جالب به نظر می رسد، می گفتند فلانی به مرگ می گیرد تا به تب راضی شود، حالا این داستان ما مردم ایران است
شاید واژه امنیت را به درستی برای ما معنی نکرده اند که این شکل زیاده خواهی و زورگوئی را امنیت می بینیم، تا جائی که مفسر بی بی سی از آن به عنوان "جزیره ثبات" یاد می کند، حتما امثال او باید به گذشته برگردند و نوشته های بزرگان فلسفه را از نو مرور کنند. شاید باید به ایران برگردند تا امنیتی را که مدعی وجودش هستند با گوشت و پوست لمس کنند. برای مردم ما باید مفاهیم را از نو نوشت، تا بدانند که چطور در سایه امنیتی که جمهوری اسلامی در ظاهر ایجاد کرده ملت ایران به بردگی تن داده که دیگر دارد تبدیل به یکی از عادتهای جامعه می شود، و خودش را در لباس تشکر از ظلم و زورگوئی حاکمیت توسط مردم نشان می دهد. این تنها نشانه یک جامعه رو به زوال است که از سر استیصال در برابر ظلم به دریوزگی دچار شده و از جلاد خود به خاطر جنایاتش سپاسگزار است
می گویند پرنده درون قفس پس از مدتی پرواز کردن را فراموش می کند و برای نسلهای بعد از او این امر به یک واقعیت جدا ناشدنی از زندگی پرنده تبدیل می شود، دیگر قفس را خانه ابدی خودش می بیند و حالا دیگر بدون قفس زندگی کردن برایش سخت می شود. گوسفند از امنیتی که چوپان در برابر گرگ بوجود آورده احساس رضایت می کند، اما همه ما می دانیم برّه ای که امروز با شور و مستی میان بوته زارها جست و خیز می کند، برای صاحبش محصول فردائی ست که زیر تیغ قصاب باید برود. در حقیقت این زندگی برده و ارباب است و زندگی فاقد ارزشهای بزرگ و انسانی ست، در همین زمینه سری زده ام به  کتاب قراردادهای اجتماعی نوشته ژان ژاک روسو به ترجمه مرتضی کلانتریان 

"روسو"
خواهند گفت که فرمانروای خودکامه برای اتباع خود آرامش و امنیت را تأمین می کند. بسیار خوب: اما اگر جاه طلبی او اتباع را به مسلخ جنگ بکشاند، اگر حرص سیری ناپذیر او به کسب مال و و ستمی که در اداره امور روا می دارد آنها را به خاک سیاه بنشاند، از این آرامش چه چیزی عایدشان می شود؟ اگر این آرامش یکی از علل شوربختی های آنها باشد، به چه دردشان می خورد؟ در زندان هم انسان در آرامش و امنیت روزگار می گذراند، آیا این به معنای آن است که زندانی از وضعیت خود راضی است؟ اگر چنین است باید بگوئیم که یونانیان اسیر در غار غولهای یک چشم، که در انتظار بودند تا نوبت تکه پاره شدنشان فرا برسد، حتما در آرامش و امنیت به سر می بردند

"جان لاک"
اگر اشخاص فرزانه و پرهیزکار، به خاطر عشق به صلح و آرامش، از هر اقدامی خودداری می کردند و همه امور را، در کمال صلح و آرامش، دو دستی تقدیم آنهائی می کردند که پرچم دار خشونت و ستمگری بودند، افسوس چگونه آرامشی ممکن بود در جهان استقرار یابد! آرامشی که فقط بر پایۀ خشونت و چپاول استوار باشد و فقط مقبول طبع دزدان و غارتگران باشد که از ستمگری لذت می برند، چه گونه آرامشی است؟ این صلحی که میان بزرگان و کوچکان، میان ضعیفان و قلدران برقرار می شود شبیه صلحی خواهد بود که میان گرگ ها و گوسفندان استقرار می یابد: گوسفندان در کمال آرامش اجازه می دهند تا گرگ ها آنها را پاره پاره کنند

  

» ادامه مطلب