آرامش به هر قیمت یا آزادی؟

0 comments
در نگاه متفکران بزرگ فلسفه و سیاست همچون روسو همواره آزادی در جایگاه بالاتری از امنیت برای سعادت همه اعضاء جامعه قرار می گیرد. اما اکنون مدتی ست که جنگ در سوریه و کشورهای همسایه زیر سایه شوم داعش بهانه ای شده است برای عده ای همچون علی علیزاده تا امنیت ظاهری داخل ایران را مانند چماق بر سر فعالین مخالف حکومت اسلامی ایران بکوبند و طوطی وار جزیره ثبات را تکرار کنند
 از زمان حضور داعش بسیاری از مردم به خاطر امنیتی که در نظرشان بر ایران حاکم است از وجود چنین قوای نظامی در کشور احساس رضایت می کنند. هر از چند گاهی هم رسانه های دولتی اخبار غیر قابل استنادی از دستگیری گروههای تکفیری را برای نمایش قدرت واحدهای نظامی و اطلاعاتی بیرون می دهند. و به همین شیوه حضور نظامی سپاه در سوریه و کشورهای منطقه و تحمیل هزینه های سنگین جنگ بر کشور را توجیه می کنند. رضایت نسبی که میان حکومت و مردم در این بین شکل گرفته در حقیقت جالب به نظر می رسد، می گفتند فلانی به مرگ می گیرد تا به تب راضی شود، حالا این داستان ما مردم ایران است
شاید واژه امنیت را به درستی برای ما معنی نکرده اند که این شکل زیاده خواهی و زورگوئی را امنیت می بینیم، تا جائی که مفسر بی بی سی از آن به عنوان "جزیره ثبات" یاد می کند، حتما امثال او باید به گذشته برگردند و نوشته های بزرگان فلسفه را از نو مرور کنند. شاید باید به ایران برگردند تا امنیتی را که مدعی وجودش هستند با گوشت و پوست لمس کنند. برای مردم ما باید مفاهیم را از نو نوشت، تا بدانند که چطور در سایه امنیتی که جمهوری اسلامی در ظاهر ایجاد کرده ملت ایران به بردگی تن داده که دیگر دارد تبدیل به یکی از عادتهای جامعه می شود، و خودش را در لباس تشکر از ظلم و زورگوئی حاکمیت توسط مردم نشان می دهد. این تنها نشانه یک جامعه رو به زوال است که از سر استیصال در برابر ظلم به دریوزگی دچار شده و از جلاد خود به خاطر جنایاتش سپاسگزار است
می گویند پرنده درون قفس پس از مدتی پرواز کردن را فراموش می کند و برای نسلهای بعد از او این امر به یک واقعیت جدا ناشدنی از زندگی پرنده تبدیل می شود، دیگر قفس را خانه ابدی خودش می بیند و حالا دیگر بدون قفس زندگی کردن برایش سخت می شود. گوسفند از امنیتی که چوپان در برابر گرگ بوجود آورده احساس رضایت می کند، اما همه ما می دانیم برّه ای که امروز با شور و مستی میان بوته زارها جست و خیز می کند، برای صاحبش محصول فردائی ست که زیر تیغ قصاب باید برود. در حقیقت این زندگی برده و ارباب است و زندگی فاقد ارزشهای بزرگ و انسانی ست، در همین زمینه سری زده ام به  کتاب قراردادهای اجتماعی نوشته ژان ژاک روسو به ترجمه مرتضی کلانتریان 

"روسو"
خواهند گفت که فرمانروای خودکامه برای اتباع خود آرامش و امنیت را تأمین می کند. بسیار خوب: اما اگر جاه طلبی او اتباع را به مسلخ جنگ بکشاند، اگر حرص سیری ناپذیر او به کسب مال و و ستمی که در اداره امور روا می دارد آنها را به خاک سیاه بنشاند، از این آرامش چه چیزی عایدشان می شود؟ اگر این آرامش یکی از علل شوربختی های آنها باشد، به چه دردشان می خورد؟ در زندان هم انسان در آرامش و امنیت روزگار می گذراند، آیا این به معنای آن است که زندانی از وضعیت خود راضی است؟ اگر چنین است باید بگوئیم که یونانیان اسیر در غار غولهای یک چشم، که در انتظار بودند تا نوبت تکه پاره شدنشان فرا برسد، حتما در آرامش و امنیت به سر می بردند

"جان لاک"
اگر اشخاص فرزانه و پرهیزکار، به خاطر عشق به صلح و آرامش، از هر اقدامی خودداری می کردند و همه امور را، در کمال صلح و آرامش، دو دستی تقدیم آنهائی می کردند که پرچم دار خشونت و ستمگری بودند، افسوس چگونه آرامشی ممکن بود در جهان استقرار یابد! آرامشی که فقط بر پایۀ خشونت و چپاول استوار باشد و فقط مقبول طبع دزدان و غارتگران باشد که از ستمگری لذت می برند، چه گونه آرامشی است؟ این صلحی که میان بزرگان و کوچکان، میان ضعیفان و قلدران برقرار می شود شبیه صلحی خواهد بود که میان گرگ ها و گوسفندان استقرار می یابد: گوسفندان در کمال آرامش اجازه می دهند تا گرگ ها آنها را پاره پاره کنند

  

» ادامه مطلب