بازنده

دل که باختم همه اش کودکانه بود می دانستم آخر قصه بازنده منم
اینبار احمقانه شده تا بینهایت خواهم کشید، نه، این سیگار را نمی گویم، این حس زمخت را که مثل بختک افتاده روی قلبم و راه نفسم را بسته
ببین تا کجا آمده ایم که مرگ هم درهایش را به رویم بسته
توان ماندنم نیست، پای رفتن هم ندارم

0 comments: