فسرده ام

یک شب آخر هفته دیگه هم گذشت و اما باز تکرار مکررّات،دوست داشتم یکی هم مثل خودم شنونده حرفهای درونم بود همونطور که من برای تو، نمی دانم چه کرده ام که همه حرفهایم به هیچ انگاشته می شود، اگر با سنگ خارا سخن می گفتم تا حال صدائی از خودش در آورده و حرکتهای تکراری نشانم نمی داد، غیر از اینجا مکان امن دیگری آیا سراغ دارم که درد دلهایم را برایش بگویم، هرگز!!
همه دغدغه هایمان همین است، و من آن کورسوی دردهای تو هستم که هر زمان از دنیای اطرافت گریزان شده ای و به تنگ می آئی نا خواسته به اینجا پناه می آوری، ای کاش دل کوچک من هم چنین پناهگاهی داشت.
شبی دیگر گذشت و من از عمر هیچ نفهمیدم جز تمامی این امواج منفی که همه فضای تاریک اتاق را در خودش گرفته تا به من احساس خفگی دست دهد، امیدوارم هیچ وقت هیچ کس به اینجا نیاید تا بداند و بفهمد که تا به این مقدار ضعیف و ناتوان شده ام و دردهایم را در سینه نگه داشته و بارش را به دوش کلمات در این فضای مجازی گذاشته ام، نه من دیوانه نیستم، نه عاشقم و نه دیوانه، تنها موجودی هستم از این جماعت دو پا، دارای احساس که حتی مستی شراب تلخ هم دیگر دردی از من دوا نمی کند، نمی دانم اسباب این همه رذالت و سنگدلی بشر چیست که هر چه بیشتر به جلو می رود بر بی رحمیش افزوده می شود.
امشب همه زمزمه لبهایم شده است این شعر زیبای رودکی

بوی جوی مولیان آید همی--- یاد یار مهربان آید همی

ریگ آموی و درشتی راه او--- زیر پایم پرنیان آید همی

آب جیحون از نشاط روی دوست ---خنگ ما را تا میان آید همی

ای بخارا! شاد باش و دیر زی--- میر زی تو شادمان آید همی

میر ماه است و بخارا آسمان--- ماه سوی آسمان آید همی

میر سرو است و بخارا بوستان--- سرو سوی بوستان آید همی

آفرین و مدح سود آید همی--- گر به گنج اندر زیان آید همی

0 comments: