بازداشتگاه

پشت میله های سلول وسط راهرو بازداشتگاه منتظرم، هنوز صدای داد و شیون و فحش میاد "پدرسگ ....بگو کجا بود" متهم" آی آی آی ....خدا خدا..... گه خوردم ... می گم می گم ..... آی دستم ...دستم شکست... جناب سروان تو رو به امام حسین... تو رو خدا" صدای کتک کاری همینطور میاد
یک جوون با لباس شخصی وارد میشه، با چشم به یک حالتی بهم نگاه می کنه، یک جوری وراندازم می کنه، بعد از چند لحظه: بایست کنار دیوار....." موبایلش رو در میاره و از صورتم عکس می گیره..."خوب حالا بچرخ به راست....." بعد چپ....بعد از چند لحظه یک متهم رو از داخل سلول صدا میزنه، از پشت میله ها تهدیدش می کنه: ببین امشب باید اعتراف کنی صد تا موتور سرقت شده بیست تا موتور اعتراف می کنی! فهمیدی؟؟؟
چند لحظه بعد دوباره یک دستمال قرمز رنگ کوچیک از جیبش در میاره به متهم اشاره می کنه: اگه گفتی این دستمال کجا میره باهات کاری ندارم وگرنه بعد از این( کسی که داره شکنجه میشه) نوبت توئه...
دستمال رو مثل شعبده بازا توی دستاش غیب می کنه و با حالت تمسخر به متهمی که از شدت شکنجه و خماری و فضای بیمار بازداشتگاه حالش خوب نیست و مات و مبهوت به حالت ترس نگاه می کنه می خنده
چندش آوره دیدن آدمهائی که حتی بیگناه به قتل اعتراف می کنند
واقعا جایگاه عدالت در چنین سیستمی کجاست
مدتهاست که حالم خوش نیست
با دیدن انسان نماهائی که مدعی عدالت اند در حالیکه الفبای اون رو هم نمی دانند و اصلا در مکتبشان عدالت جادگاهی ندارد حالم بدتر می شود
احساس مرگ می کنم، هر شب خواب آشفته می بینم
دلم برای انسانیت تنگ شده
قدری اشک می خواهد گریه می خواهد
راستی دیروز روز حقوق بشر بود؟؟؟؟ کشور ما ه عضو است؟؟!!! به به چه سعادتی
کسی معنی این حقوق بشر را می داند؟؟؟

0 comments: