زمان جاودانگی

میل به ماندن، اندیشه زیستن تا ابد، کالبد انسان را به جنون می کشاند. وقتی پایان زندگی هر روز در یک قدمی ات رقم می خورد صدای حرکت عقربه های ساعت را تندتر از قبل حس می کنی، ضربان قلبت با هر صدا یکبار محکمتر به سینه ات می کوبد. میل جاودانگی را باید به امیال انسان اضافه کنند، از میل به لذت عشقبازی هم گاهی فراتر می ایستد، لحظه یادآوری نیستی، موعد حسرت و زمان از دست رفته است. 
انسان می آفریند تا اثری از خودش به جای بگذارد و جاودانه شود، از آن زمان عدم را راحتتر فرا می خواند یکی مرگ آنی می خواهد، تا ادامه دادن با اندیشه ای از کوه کاستیها که بر فراز قله اش نیستی پرچمش کوبیده از این بیشتر رنج نبرد . افسردگی دامان انسان را می گیرد و مرگ کم کم خِرخِره انسان را می جَوَد، اعتیاد درمان درد انسان است، افیون زندگی اعتیاد است، نوعش فرقی نمی کند حتما که نباید الکل و مواد مخدر باشد، کار و هزار مشغله ای که انسان برای خود فراهم می کند تنها فرار از نیستی به سوی تکرار لحظات تیک و تاک عقربه هاست، باید از این روزها و شبهای تکراری، از میان این خطوط موازی به جائی خارج از زمان و مکان پرید، به دنیای بی زمانی و لامکانی رفت، جائی که گذر عمر از واقعیتهای نو پر شود، جائی که انسان هر روز اثری از خود به جای می گذارد، دنیای بی قید و بند، جائی که باید آفرید
کوله بارت را بردار و به کوه و بیابان بزن تا دنیاهای تازه را کشف کنی و به زندگی همه جانداران این کره خاکی سرک بکشی

0 comments: