انزجار

از سوزش بینی از خواب پریدم فین می کنم توی تاریکی یک لکه سیاه بزرگ وسط دستمال کاغذی دیده میشه، گرفتم زیر نور مانیتور، بوی خون رو توی بینی و مزش رو تو دهنم حس می کنم، یک جورائی عادت کردم نمی دونم چیه اما تا به حال هم تمایلی نداشتم 
  آنچه که از آن ابراز تنفر کنی در دل تمنّا می کنی، تنفر این فرزند نامشروع ترس بیان اون چیزائی که انسان رغبت داره اما به خاطر باورهاش جسارت دست اندازی به اونها رو به خودش نمی ده، بعبارتی بازدارنده های ذهنی و فیزیکی که مانع از پاسخ   انسان به خواسته های درونیش میشه، مبارزه ای در برابر ذهن کنجکاو انسان 
دنیا به مثابه آئینه ایست برای انسان، نه جائی برای دلبستگی دارد و نه نقطه ای برای ابراز انزجار، همه چیز را در خود حل می کند
کسی که از او متنفری آئینه توست


0 comments: