هیچ

وقتی زندگی بوی تهوع به خودش می گیرد هر روز صبح که از خواب بیدار شدی دنبال بهانه ای می گردی تا خودت را از دست افکار پوچ نجات بدهی، باور نمی کنم گاهی تا این حد درمانده می شوم که فاصله مرگ تا زندگی تفاوتی به حالم نمی کند، یک سری عادات ناخواسته از تو سر می زند، عادتها را باید به همان حافظه ناخودآگاه چسباند بعضی هم که از حافظه ناخودآگاه فراتر می روند خاصیت موروثی به خود گرفته اند. زندگی طعم مرگ می گیرد وقتی درون سکانسهای تکراری گیر می کنی همه چیز یک مسیر روزانه را تکرار می کند همه برای بقا می جنگند بقائی که منتهی به فناست. احمقها اهداف موقتی را آفریده و دنبال می کنند بعد برای نیل به اهدافشان یکدیگر را زیر پا له می کنند اما هر کسی به منزله سکوئی ست برای پرتاب نفر بالائی به سوی جهنمی 
که خودش به آن رهسپار شده.
فکر نمی کردم حتی کسی به اینجا به این نوشته های توهم زا سری بزند، وقتی جائی کپی از ارجیف خودم رو خوندم تعجب کردم که چقدر این تجربیات آشناست. البته اون بیچاره هم برای نشان دادن افکار پارانویائی به این جماعت استریل شده از اینجا وام گرفته بود. با این حال برای همه اون چه که اینجا سر هم می کنم دنبال مخاطب نبودم و هر وقت موضوع به جمع ربط داشت به جائی مرتبط شده که باید.


0 comments: