اراده

این که ته تهش خبری نیست می توانم بگویم یک امر غریزی ست، همه می توانند بی هیچ حرکتی یک زندگی نباتی داشته باشند یک جائی مثل این رندهای درویش انگل تکیه بزنند و مفت خوری زندگی انگلی را شروع کنند، این یک چیزی شاید شبیه زندگی در لحظه و بدتر از آن است یعنی اختیار را سلب کنی و همه چیز را بسپری به هر چه پیش آید خوش آید، آن وقت شاید یک معتاد هم وقتی هدفش را با اصول و خالصانه دنبال می کند یعنی اینکه به لطف سرخوشی کامی که می گیرد با زندگی از راه درستش می جنگد زندگی در لحظه را کنار گذاشته و با اختیار به جنگ جبر زمانه می رود، هر چه باشد کردارش و مبارزه هدفمندش قابل ستایش است، انسانی که منفعل نشسته و از خودش در حد تکان دادن دم مثل یک گاو هم عکس العمل درستی ندارد زندگیش را به تباهی گره زده و هرچه که روز و شب تلاش کند و انگیزه ای از عملش در او نباشد مانند همان گاو است، زندگی بی برنامه و بی هدف انسان را مستاصل می کند چون بی واسطه خودش را سلب اختیار می کند، و زندگی تو خالی و نباتی را ادامه می دهد که تنها راه نجاتش بازگشت به زندگی با انگیزه و در غیر آن خودکشی ست، حالا زمان تکنولوژی زندگی انسان مدتها در ارتباط با ماشین آلات مختلف اشباع می شود و وقتی انگیزه ای برای زندگی نداشته باشی با دلمشغولی زندگی مدرن در میان انبوه وسائل الکترونیکی و مکانیکی فرصتی برای فکر کردن به آینده و تصور خودکشی نخواهی داشت و هر شب خسته به تختخواب می روی در حالی که نمی دانی و دوست نداری تا بدانی برای چه چیزی اینجا صبح را به شب خواهی رساند. انسان نابالغ محصول عصر مدرن اینجاست که ناخواسته به چنگال بازی پوچ زندگی می افتد.
این هم صورت دیگری ست برای اینکه یک پارانوئید خوب باقی بمانیم در دنیائی که همه شرایط برای داشتن توهمات تازه آماده است. داشتن یک زندگی در لحظه یعنی یک پارانویای غیر ارادی
از نوشت برخی پستها احساس شرم می کنم مثل پستهای قبل اما خوب هنوز همتوصر نمی کنم غیر از خودم کسی به این نوشته های اشفته سری بزند و یا رغبتی برای خواندنشان از خودش نشان بدهد
   

0 comments: