مینیمال

اولین بار بود که مطلبی در مورد مینیمالیستها می خوندم، باورم نمی شد که این یک سبک زندگی باشه که برای خودش تعریف و قاعده در دنیای رقابتی مدرن داره، برای تمام این سالها زندگی به سبک مینیمالیستی رو تجربه می کردم در حالی که اطلاع نداشتم. ممکن این شیوه زندگی برای یک عده نوعی تحول باشه اما برای یکی مثل من درست بخشی از وجودم بوده بعبارتی گوشت و استخونم شده از ابتدائی که دست چپ و راستم رو شناختم، حالا هم هر چی نگاه می کنم هیچ مایتعلقی ندارم که بخوام بهش وابستگی داشته باشم، و یا بخشی اضافی تووی زندگیم که فضا فیزیکی اشغال کنه، من موندم یک لب تاپ با چند دست لباس حتی از اسمارت فون هم تا اطلاع ثانوی خبری نیست چون واقعا روی این موضوع اعتقاد دارم که اصولا باید یک کالای درست و به جا انتخاب کرد، به شیوه درآمدزائی خودم هم نگاه می کنم فقط شکل تفریح داره ومثل زنجیر یک جا زمین گیرم نکرده. این اتول قراضه و اون حسابهای بانکی هیچ کدوم مال خودم نیست فکر می کنم اینا همه یعنی یک زندگی جمع و جور با کمترین وابستگی و وسیله اضافی. همه اینا رو گفتم اما با تجربه ای که از این شیوه زندگی دارم فقط می تونم بگم انسان رو با خودش به انزوا می کشه و از اجتماع دور می کنه باید به این مثل ایمان آورد خواهی نشوی رسوا.....با این حال وقتی در مورد زندگی مینیمالیستی می خوندم متوجه شدم اونها کلا دوستان اندکی و روابط محدودی دارند. بخشی اعظمی از وسائلی که انسان ازشون نگهداری می کنه به دیگران مربوط میشه از اونجائی که ما میل به دیده شدن داریم محیط خودمون رو پر می کنیم از این اشیاء کمتر کاربردی، بخصوص در زندگی ایرانی خونه که پر شده از ظرف و ظروف اضافی
شاید زندگی مینیمالیستی تنها به اندازه یک تحول نیست بلکه نیاز به یک میل درونگرائی داره تا انسان بتونه با وابستگی کمتر زندگی کنه و بیشتر به خودش بپردازه 

0 comments: